
نقد عرفان و فلسفه رایج
جرأت فلاسفه در تکلم پیرامون ذات خدای تعالی
شاید بتوان گفت مهمترین ایرادی که به فلاسفه وارد است این که: چگونه به خود اجازه و جرأت دادهاند پیرامون ذات و کنه و حقیقت و کیفیت ذات و صفات الهی هم چون علم و قدرت و اراده و… با فکر ناقص بشری ـ که بارها اعتراف کردهاند ـ سخنانی موهوم و متضاد و مخالف با وحی و عقل بگویند؟ خصوصاً آن گروه از فلاسفه که خود را مسلمان و شیعه و پیرو مکتب اهلبیت علیه السلام میدانند. با توجه به نهی صریح از تفکر و تکلم پیرامون ذات و صفات خدای تعالی در مدارک معتبر و مکرر دینی گذشته از منبع عقلی.
به عنوان مثال ملاصدرا در جلد 6 اسفار صفحهی 110 میگوید: واجب الوجود (خدای تعالی) همهی اشیاء و همهی موجودات است!… فهو کل الوجود کما أنّ کلّه الوجود یعنی: پس خدای تعالی همهی هستی است همان گونه که همهی او (حقیقت او) هستی است!
علامهی طباطبایی در نهایة الحکمة بارها همین سخن ملاصدرا را تکرار و تأیید نموده از جمله در صفحه 338 نهایة الحکمة میگوید: در فصلهای گذشته روشن شد حقیقت واجب (خدای تعالی) عین وجودی است که ماهیّت و اجزاء عدمی ندارد پس واجب (خداوند) هستی محض است!
این گفتار ـ که خدا عین وجود است ـ بارها در کلمات فلاسفه ذکر شده و نزد بسیاری از آنها جزء مسلّمات است.
حال باید دید دلیل این گفتار چیست؟ آیا عقل چنین میگوید یا شرع؟!
«تفکر و تکلم پیرامون ذات خداوند عقلاً و شرعاً ممنوع است»
ما قبل از بررسی سخن مذکور باید عرض کنیم اساساً اصل سخن گفتن پیرامون کنه و حقیقت ذات پروردگار متعال عقلاً و شرعاً ممنوع است مگر به آن مقدار که عقل سلیم و صریح درک کند یا خود حق متعال توسط انبیاء و اوصیائشانعلیه السلام ـ به نقل معتبر ـ بیان کرده باشد.
اما توضیح ممنوعیت عقلی: عقل سلیم میگوید من وسیلهی درک و شناخت هستم ولی اولاً خود مخلوقم ـ زیرا مسبوق به عدم هستم و خالقی مرا آفریده است ـ پس معنی ندارد نسبت به خالقم احاطهی علمی پیدا کنم. او محیط بر من است چون خالق من است و اگر من بر او احاطه پیدا کنم و او را درک کنم، محیط بر او میشوم و این تناقص و تضاد است و باطل علاوه بر این که بالوجدان میفهمم که او را درک نمیکنم.
ثانیاً من نسبت به بسیاری از مخلوقات مثل خودم درک و شناخت ندارم از جمله حقیقت خودم و روح و رؤیا و بسیاری از مخلوقات دیگر. آن وقت چگونه امکان دارد نسبت به خالق جهان هستی احاطهی علمی داشته و او را درک نمایم؟!
جز این که میدانم او هست و حقیقت دارد و نباید دارای صفات مخلوق باشد.
توضیح مطلب: درست است عدهای به نام فیلسوف و دانشمند پیرامون حقیقت عقل و روح و خدا و… سخنانی گفتهاند ولی این دلیل نمیشود که آنها حقیقت را درک کرده باشند به این جهت است که سخنان آنها پیرامون این امور با یکدیگر اختلاف فاحش داشته در حالی که حقیقت هر چیز یک مطلب بیشتر نیست و دلیل قاطع و قانع کننده هم بر سخنان خویش اقامه نکردهاند چرا که اگر این دلیل بود اختلاف معنی نداشت.
جالب توجه این که: ملاصدرا که سر آمد فلاسفه متأخر است در جلد 17 اسفار صفحهی 118 تصریح میکند: بزرگان بشر از درک حقایق آسمانی و زمینی (طبیعیات) ناتوانند!
اما خود او و غیر او از فلاسفه متأسفانه در اسفار و غیر آن در امور مختلف از موضوعات ماوراء طبیعت همچون ذات و صفات باری تعالی و معاد و روح و عقل و… چنان فرورفته و قلم فرسایی میکنند که گویا خود خدا مستقیم با آنها ارتباط برقرار نموده و آنها را مطلع کرده است!
مثلاً دربارهی حقیقت علم الهی که از صفات ذات الهی است و سخن پیرامون آن یعنی تکلم در ذات الهی، ملاصدرا پس از نقل هفت نظر از فلاسفه راجع به حقیقت علم الهی میگوید: «من این اقوال و سخنان را بررسی کرده و ایرادات آنها را بیان میکنم و حقّی را که از سوی خدای عزیز وهّاب بر من وارد شده ـ پیرامون علم الهی ـ ذکر میکنم!!»(1)
اهل فضل و انصاف دقت کنند و تناقضگویی ملاصدرا را در این سخن و امثال آن ـ که مکرر از او صادر شده ـ با سخنی که از خود او قبلاً نقل کردیم مبنی بر عجز بزرگان بشر از درک طبیعیّات(2) مشاهده کنند و عبرت بگیرند.
اگر شما از درک طبیعیات عاجزید هر چند از بزرگان علمی باشید چهطور جرأت میکنید به طور قاطع پیرامون امور متعدد ماوراء طبیعی سخن بگویید؟!!
آلبرت انشتین دانشمند مشهور آلمانی که نظریات او موجب تحولات عظیمی در علوم روز گشته، میگوید: «مذهب من تکریم جوهر اعلای بیحد و انتهایی است که در هر جزییترین چیزی که ما با عقل ناچیز و ضعیف خود درک میکنیم تجلّی میکند.»
آنچه که من از خدا تصور میکنم همین علم و یقین به وجود یک نیروی عاقلهای بالاتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است که در دنیای بیرون از فهم ما مشهود است!
چیزی وجود دارد که ممکن نیست ما به کنه آن پی ببریم! و به صورت بالاترین کمالها و خیره کنندهترین جمالها تجلّی میکند و حال آن که استعدادهای ما جز به درک مقدماتیترین و سادهترین صور این جمال و کمال قادر نیستند.»(3)
وان. یو. اولت ـ دکتر در فلسفه از دانشگاه کلمبیا نیویورک و عضو انجمن ژئوفیزیک و انجمن زمین شناسان آمریکا ـ میگوید: «در عصر حاضر علم وسعت یافته و بسیاری از موضوعات با اصول علمی تحت مطالعه قرار دارد. ولی اعتقاد به وجود خدا را نمیتوان مستقیماً با اصول علمی تحت مطالعه قرار داد! زیرا همچنان که میدانیم، خدا نیروی مادی و محدود نیست و فکر تجربهی محدود بشر نمیتواند آن را تعریف و تحدید کند ایمان و اعتقاد به هستی خدا، یک کار قلبی است.(4)
فلاماریون ـ دانشمند فلکی ـ میگوید: «ما فکر میکنیم اما همین فکر چیست؟ و راه میرویم اما این عمل عضلانی چیست؟ هیچکس آن را نمیداند … من میتوانم ده سال از مجهولات سؤال کنم و شما هیچ یک از آنها را نتوانید جواب داد.»
ویلیام جمس از دانشمندان طبیعی میگوید: «علم ما همچون قطره است ولی جهل ما یک دریای عظیم!»(5)
و…
این دانشمندان بزرگ با این صراحت و شجاعت از جهالت و نادانی خویش حتی پیرامون طبیعت محسوس و مادی سخن میگویند آن وقت چگونه ملاصدرا و سایر فلاسفه و عرفا به خود جرأت میدهند و دربارهی امور ماوراء طبیعت همچون ذات و صفات باری تعالی بهطور قاطع اما مهمل و متضاد به نام دلیل عقلی! سخن میگویند؟!
نتیجهی سخن: عقل به طور قاطع و صریح از درک کنه و کیفیت و ذات و صفات باری تعالی اظهار عجز میکند.
مجلــه ی نورالصــادق، شمــاره ی 10
پینوشتها:
1) اسفار جلد 6 صفحه 180
2) جلد 7 اسفار صفحه 118
3) جهان و انشتین نوشتهی لینکن بارنت صفحه 122
4) اثبات وجود خدا صفحه 230
5) آفریدگار جهان صفحه 289