
چکیده:
متن حاضر بخشی از درسهای اخلاق مرحوم آیت الله صافی اصفهانی است در مورد سیر تکاملی جسم و روح انسان. در این اثر ایشان ابتدا به تکامل جسمی انسان و در پی آن به تکامل روحی و رسیدن به سیرت انسانی و آغاز هدایت خاص الهی نظر می کنند و در پایان به حیات طیبه و فوائد و اثرات آن و نور ولایت و اثرات آن اشاره نموده و همگان را به عنایات حضرت بقیة الله الاعظم اروحنا فداه به صالحین توجه می دهند.
درسهای اخلاق و معارف
بسم الله الرّحمن الرّحیم
((أَوَمَن كَانَ مَيتًا فَأَحْيَينَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمشِي بهِ فِي النَّاسِ)) (1)
سیر تکاملی جسم و روح انسان
سیر تکاملی انسان مراحل زیادی دارد یک سیر تکاملی صوری و جسمی دارد و یک سیر تکاملی روحی و معنوی دارد و هر کدام از این دو، یک سیر مقدماتی و ابتدایی دارد و یک سیر کمالی و نهایی. از نظر صوری و بعد جسمی یک مراحل اولیه ای دارد که نسبت به مراحل کمالی و نهایی و معنوی به منزله ی مراحل مقدماتی است.
تکامل جسمی انسان
انسان ابتداءً نطفه است؛ یعنی نطفه ای که در رحم منعقد می شود، اولین مرحله از مراحل تکامل مقدماتی انسان صوری شکل می گیرد؛
((ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكين)) (2)
بعد علقه می شود؛
((ثُمَّ خَلَقنَا النُّطْفَةَ عَلَقةً)) (3)
بعد مضغه می شود؛
((فَخَلَقنَا الْعَلَقةَ مُضْغَةً)) (4)
بعد عظام می شود؛
((فَخَلَقنَا المُضْغَةَ عِظَامًا)) (5)
بعد؛
((فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا)) (6)
می شود و بعد یک صورت انسانی پیدا می کند؛
((ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ)) (7)
که خداوند ازآن به؛
((فَتَبارَكَ الله أَحْسَنُ الْخَالِقينَ)) (8)
یاد می کند. بعد از آن که روح در آن دمیده شد یک انسان صوری می شود.
تا اینجا مراحل مقدماتی تکامل صوری انسان تمام می شود بعد متولد می شود و مراحل نهایی تکامل صوری را شروع می کند تا در سن چهل سالگی به سر حد کمال جسمی می رسد این مراحل همه، مراحل انسان صوری است و این تکامل هم اختیاری نیست، بلکه طبیعی است.
تکامل روحی انسان
از نظر معنوی و از بُعد روحی نیز انسان مراحل زیادی دارد تا به کمال نهایی انسانی برسد. مراحل اولیّه ای دارد که نسبت به مراحل نهایی به منزله ی مراحل مقدماتی انسانیّت است. انسانی که مؤمن نیست و اهل شرک و زندقه می باشد، اصلاً نطفه ی انسانیت در او منعقد نشده است. به صورت انسان است، لکن مقدمه ی ابتدایی انسانیّت را طی نکرده است، وقتی که ایمان آورد و به خدا، انبیاء و ائمه ایمان پیدا کرد نطفه ی تکامل انسانی در او منعقد می شود.
هر چه این عقاید حقّه در او زیاد گردد و عمل صالح انجام دهد رو به تکامل می رود. اینها مراحل مقدماتی تکامل انسانی است، مقدمه ی انسان شدن است، ولی هنوز انسان نشده است، ایمان پیدا کردن و مؤمن شدن چیزی نیست، اینها مقدمات است.
بعد باید عقاید خود را درست کند؛ ایمان به خدا، عمل صالح، عمل به دستورات خدا، پیروی از انبیاء و اولیاء، مبارزه با نفس و جهاد اکبر داشته باشد و با شیطان داخلی و خارجی بجنگد، این جنگ داخلی همین طور باید ادامه پیدا بکند تا به مرحله ای برسد که همان طور که انسان صورت انسانی پیدا می کند، این شخص، سیرت انسانی پیدا بکند.
سیرت انسانی
چه موقع سیرت انسانی پیدا می کند؟ وقتی که بشود مصداق مؤمن و عبدصالح خدا شود و در وجودش خدا حکمفرما باشد، به اصطلاح طلبه ها مصداق مؤمن به حمل شایع گردد، (9) بنده ی شایسته خدا بشود، از صالحین بشود و در راه انسانیت برود و مقدمات انسانیت را طی بکند، لکن تا به مرحله ای نرسد که به حمل شایع از صالحین بشود، سیرت او هم انسان نمی شود. بعد او می شود انسان ظاهری و باطنی. و آنهایی که دید باطنی دارند وقتی که نگاه می کنند اگر باطن او را هم نگاه کنند همان طوری که صورت او انسان است سیرت او را هم انسان می بینند. تازه این وقت است که از مصادیق صالحین می شود، و این مرحله از اولین مراحل انسانیت است، یعنی این شخص کودکی است که از پستان انسانیت شیر می خورد، از نظر جسمی مرد بزرگی است لکن از نظر روحی کودک شیرخواری است که به حسب آیه ی شریفه ای که در هفته ی گذشته به عرض رساندیم از کسانی می شود که از پستان ولایت شیر می خورد:
((إِنَّ وَلِيِّيَ الله الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَ هُوَ يَتوَلَّى الصَّالِحِينَ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ)) (10)
آغاز هدایت خاص الهی
از حالا مشمول عنایت الهی می شود و شروع می کند که از نعمت هدایت برخوردار شود، قبلش هم برخوردار بود لکن حالا شامل هدایت خاص می شود. محفوظ به حِفاظ خدا می شود و از کسانی می شود که از پستان ولایت شیر می خورد و تغذیه می کند، تا مادامی که او را از شیر بگیرند، نه این که دیگر تغذیه نشود، بلکه غذایش عوض می شود، غذای مناسب خودش را به او می دهند تا این که به اصطلاح، وقتِ تاتی تاتی کردنش می رسد، آهسته آهسته قدم بر می دارد. خودش می تواند با قدمش آهسته راه برود البته با نظر آنها، با عنایت و نظر حجّتِ وقت، شروع می کند به تاتی کردن. این شخص ممکن است از نظر جسمی یک انسان پنجاه ساله، شصت ساله باشد، لکن از نظر روحی کودکی است که تازه راه افتاده است. کم کم از نظر معنوی قوی می شود تا می شود از اولیاء خدا:
((إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبنَا الله ثُمَّ اسْتَقَاموا تَتنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الملائِكَةُ)) (11)
ملائکه بر او نازل می شوند و به او خطاب می کنند:
((نَحْنُ أَوْلياؤُكُمْ في الْحَيَوةِ الدُّنْيا وَفِي الْآخِرَة)) (12)
وقتی به این حد رسید خدای متعال، ولی امر، حجّت وقت و ملائکه همه برای این بنده مشغول فعالیّت می شوند. در تمام شؤون زندگی مادّی و معنوی کمکش می کنند، البته بیشتر در جنبه ی معنوی؛ چون جنبه ی مادی در حدّ وسیله است؛ هدف نیست البته اینها باید باشند؛ خانه باید باشد، لباس باید باشد، غذای جسمی باید باشد، زن باید باشد، فرزند باید باشد، ولی همه ی اینها در حد وسیله است. این دنیا اصلاً وسیله است: ((الدّنیا مَتجَرُ اولیاءالله)) (13) برای اولیاء و دوستان خدا، دنیا تجارت خانه است. در دنیا تجارت می کنند و از سود این تجارت در آن حیات ابدی برخوردار می شوند.
بندگان صالح خدا
((أَوَ مَن كَانَ مَيتًا فَأَحْيَينَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنهَا)) (14)
آیا انسان هایی که مرده بودند و ما زنده شان کردیم و نوری به آنان دادیم که در اجتماع با آن نور سیر می کنند، مثل کسانی هستند که در ظلمات و تاریکی ها فرو رفته اند و اصلاً از ظلمات نمی توانند بیرون بیایند؟ از ظاهر آیه ((اَوَ مَن كانَ مَیتاً)) (15) بر می آید که این انسان، مرده بود و ما او را زنده کردیم، یعنی قبل از این که از عباد صالحین بشود و قبل از اینکه مصداق صالحین بشود، زنده نبوده است، یا مرده بوده و یا نیم جان بوده و می خواسته مقدمات زنده شدنش فراهم بشود.
چه زمانی زنده شده است؟ همان وقتی که دست ولایت روی سرش آمد و مصداق صالحین شد، و ((وَهُوَ يَتوَلَّى الصَّالِحِينَ)) (16) درباره اش تطبیق کرد، او مرده بود ما زنده اش کردیم.
حیات طیبه ی الهی
این حیات همان است که در آیه ی دیگری تعبیر کرده است به حیات طیّبه:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمنٌ فَلنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً» (17)
همین آدم ها، همین انسان هایی که در دنیا در حرکتند، در تلاشند، اینها وقتی که هنوز ایمان نیاورده و عمل صالح انجام نداده اند، نمی شود گفت زنده اند؛ یعنی صحیح نیست به اینها بگوییم حیّ به حیات انسانی اما وقتی اهل ایمان و عمل صالح شدند ما زنده شان می کنیم؛ یعنی قبلاً مرده بودند و الّا اگر اینها زنده بودند عبارت «ما زنده شان می کردیم» تحصیل حاصل بود. خلاصه اینکه، مرده بودند ما به آنان حیات دادیم.
این نکته را باید توجه داشت که این حیاتی که به آنان می دهیم فکر نکنید آن حیاتی است که قبلاً داشته اند؛ حیاتی که خلاصه می شد در خوردن و نوشیدن و پوشیدن و لذایذ حیوانی، آن حیات، حیات کثیفی است، حیاتش مادی است، لذایذش مادی است، ارزش ندارد، این حیاتی که قرآن می فرماید پاک و پاکیزه است. حیاتی که مرگ ندارد، آن حیات قبلی بود که مرگ داشت، انسانی که می میرد موتش موتِ حیات حیوانی است والا آن حیات انسانیش تا ابد باقی است، و اگر این عالم انقضاء نداشت همیشه باقی می ماند. وقتی که از این حیات مادّیِ کثیفِ دنیوی، منتقل می شود و به آن عالم می رود، در آن حیات معنویِ الهی تغییری حاصل نمی شود.
((أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبهمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ)) (18)
روح الهی در حیات طیبه
خصوصیّت دیگری که این حیات طیّبه و حیات معنوی الهی دارد این است که روح دارد. زنده، روح می خواهد، نبات به روحِ نباتی زنده است. حیوان، زنده به روح حیوانی است، این انسان هم صرف نظر از جنبه ی انسانی و الهیش و صلاح و ایمانش، حیات دارد، روحی که این حیات را دارد، روح حیوانی است، حیوانات انواعی دارند او هم نوعی حیوان است. بعد که به این حد و مرحله رسید و مصداق صالحین شد، حیّ می شود به حیات الهی و روح دیگری هم پیدا می کند، که آیه ی شریفه تعبیر می کند به: ((ایّدهم بروحٍ منه)) روح الهی هم پیدا می کند، این به حیات الهی و انسانی، حیّ است؛ یعنی محتوای انسانیّت را دارد و روح خاصی هم پیدا می کند که همان روح الهی است.
نور الهی در حیات طیبه
به علاوه خصوصیّت دیگری هم پیدا می کند:
((وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمشِي بِهِ فِي النَّاسِ)) (19)
تا آن زمان که ایمان و عمل صالح پیدا نکرده بود این نور را نداشت، خدا در این باره می فرماید: انسان هایی که این گونه بندگی خدا کرده اند و به این حد رسیده اند که مصداق صالحین شده اند به اینها نور خاصی می دهیم که با آن نور در میان مردم سیر می کنند؛ یعنی انسان های دیگر این نور را ندارند، این نور برای این طایفه است.
حال این نور چه نوری است؟ این نور، نور ظاهری نیست، نور ظاهری را که همه دارند. این نور، نور خورشید هم نیست بلکه این یک نوری است در محیط باطن و در قلب، این فضای باطن است که این نور را پیدا می کند؛ نورانی می شود و از تاریکی بیرون می آید، قبلاً تاریک بود یا نیمه روشن بود، ولی حالا تاریک نیست. روایاتی هست در تفسیر این نور.
نور ولایت یا نور الهی
روایتی از امام باقرعلیه السلام هست که نور را به نور ولایت تفسیر کرده است. (20) یک روایت دیگر هست که ظاهراً از امام صادقعلیه السلام است که ((وجعلنا له نوراً)) را به جعلنا له ((اماماً یأتمّ به)) (21) تعبیر کرده اند و این عبارةٌ اخرای همان اولی است، یعنی این نور همان نور ولایت است، خورشید ولایت، تابش در قلب انسان ها می کند. مقام ولایت کلّیه ی الهیّه کارش همین است؛ اشراق در دل ها. به باطن انسان هایِ این گونه، نور می دهد، سیر باطنی می دهد و بر اثر این نور، چشمشان باز می شود.
این چشم ظاهر را همه دارند؛ امّا آیا همه می بینند؟ نمی بینند. دیدن، شرایط دارد که مهم ترین شرایطش این است که نور باشد، اگر قوی ترین چشم ها باشد آیا در تاریکی چیزی می بیند؟! نه. پس نور باید باشد، چشم باید باشد تا آن وقت ببیند. چشم باطن را همه دارند. خدا فطرت انساني را این طور قرار داده است. به همه چشم داده است اما همین چشم باطن در تاریکی نمی بیند. چشم باطن مُسانِخ با خودش یک نور خاصی می خواهد تا بتواند ببیند. آن، چه نوری است؟ نوری است که از خورشید ولایت در دل و قلب تابش می کند. تا آن نور نبود این چشم باطن وجود داشت ولی چشمی بی نور بود که نمی توانست، ببیند. وقتی آن نور در دل تابید، چشم باطن، شرایطش تکمیل می شود و می بیند. این که در حدیث دارد:
((اتّقوا من فراسة المؤمن فإنّه ینظُرُ بنور الله)) (22)
از فراست و زیرکی مؤمن بر حذر باشید و بپرهیزید؛ چون که این مؤمن با آدم های دیگر فرق دارد، این به نور الهی نظر می کند، مراد همین است. نور ظاهری اگر مراد بود همه داشتند، اما مؤمنِ صادق الایمان، مؤمنِ واقعی و حقیقی، نوری دارد که دیگران ندارند. این نور همان نور ولایت است.
ثمره ی نور ولایت
مؤمن با نور ولایت چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند. بینش خاصی پیدا می کند که دیگران ندارند. حق و باطل را تشخیص می دهد. خیر و شر را تمییز می دهد. نفع و ضرر و صلاح و فساد خودش را تشخیص می دهد.
این تشخیص هم مبنایش پیروی است؛ یعنی وقتی فهمید خیر کدام است و شر کدام است، عمل به خیر می کند و شر را از خودش دور می کند. نفع و ضرر خودش را که تشخیص داد آنچه برای روحش مضرّ است پیروی نمی کند. آنچه نفع در آن است، جلب می کند.
از آن موقع به بعد دیگر خطری برای این آدم نیست؛ یعنی از آن موقعی که تحت عنایت ولایت کلیه ی الهیّه قرار می گیرد دیگر خطری برایش نیست. عقب گرد ندارد. پیوسته رو به جلو می رود. تکامل دارد نه عقب گرد، نه در جا زدن.
ان شاء الله بیانش بعداً خواهد آمد که انسان سه مرحله دارد؛ یعنی برایش امکان دارد که در جا بزند و از نظر روحی تکان نخورد.
امکان هم دارد که عقب گرد کند، عوض این که جلو برود یا درجا بزند، سیر قهقرایی می کند. امکان این هم برای او هست که جلو برود. هر سه مرحله ممکن است.
توجه دائمی ولی الله الاعظم به صالحین
اما وقتی مراحل مقدماتي تکامل را طی کرد و به این حد رسید که از مصادیق صالحین شد دیگر رهایش نمی کنند، زیر بال او را می گیرند، دستگیری از او می کنند، چه کسی این کار را می کند؟
حجّت وقت، امام زمان(عج). این مأموریت امام زمانعلیه السلام است. این یک مسؤولیتی است، یک شغلی است. برای همه بندگان صالح هم هست.
این رهبری، رهبری باطنی است که همیشه بوده و تا قیامت هم هست و انقطاع پذیر نیست. این گونه افراد به اصطلاح نانشان در روغن است.
بندگان این طوری دیگر روحشان قابل مقایسه با دیگران نیست، وضع جسمی شان هم همین طور. اصلاً اینها یک زندگی دیگر و یک وضع دیگری دارند هر چند در ظاهر با دیگران یکی هستند.
حتی ممکن است عامّه مردم به آنها خوش بین نباشند و درباره ی آنها یک توهّمات باطلی بکنند که البتّه خیلی برای اینها یعنی برای عامه ی مردم خطرناک است، زیرا اگر کسی نسبت به اولیاء خدا سوء ظنی ببرد حسابش با آدم های معمولی خیلی فرق می کند؛ از زمین تا آسمان فرق می کند.
اگر انسان خدای ناخواسته به یکی از بندگان خاص و از دوستان خدا جسارتی بکند، اهانتی بکند، سوء ظنی ببرد اثر سوء عجیبی دارد، خیلی تالی فاسد دارد.
مجـله ی نورالصـادق ، شمـاره ی 18
1- انعام:122؛ آیا کسی که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود…
2- مؤمنون:13
3-مؤمنون:14
4- همان
5- همان
6- همان
7- همان
8- همان: او را [به صورت] نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم. آن گاه نطفه را به صورت علقه در آوردیم. پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم، و آنگاه مضغه را استخوانهایی ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه [جنین را در] آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
9- اگر موضوع و محمول در یک قضیّه اتحاد مفهومی نداشته باشد اما اتحّاد مصداقی داشته باشند حمل بین آن دو را حمل شایع صناعی گویند به عبارت دیگر اتّحاد فقط در وجود باشد مانند (هر سنگی جسم است) به خلاف حمل ذاتی اولی که اتحاد هم در مفهوم و هم در وجود است مانند (کتاب، کتاب است).
10- اعراف:196و197؛ ولی و سرپرست من آن خدایی است که این کتاب را نازل کرده و او همه ی صالحان را سرپرستی می کند، و آنهایی را که جز او می خوانید نمی توانند یاریتان کنند و حتّی خودشان را هم نمی توانند یاری دهند.
11- فصّلت:30؛ در حقیقت کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنها فرود می آیند.
12- فصّلت:31: در زندگی دنیا و آخرت دوستانتان ماییم.
13-شرح نهج البلاغه ج9/201
14- انعام/122: آیا کسی که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنی نیست.
15- انعام:122
16- اعراف/196: و همو دوستدار شایستگان است.
17- نحل/ 97: هر کس از مرد و زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای حیات حقیقی بخشیم.
18- مجادله /22: در دل اینها [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است.
19- انعام:122
20- کافی ج1/432: ((فالنور هو الامام)) بحارالانوار ج 23/309: ((قال: النور الولایة))
21- تفسیر العیاشی ج 1/376 بحارالانوار ج 35/404
22- کافی ج 1/218، و بجارالانوارج 24/123، امالی طوسی/294