ايشان فرستاده شده اند. ولكن رسول خداي هر وقتي كه بيايد مي دهد خداي به او آنچه را كه او به منزلهﯼ انگشتر دست اوست. پس حامل مي شود خلاص و رحمت را براي امتهاي زمين آنان كه تعليم او را مي پذيرند. و زود است بيايد با توانايي بر ستمكاران. و براندازد عبادت بتان را به حيثي كه شيطان رسوا شود. زيرا كه اين چنين خداي وعده نموده به ابراهيم فرموده ببين پس به درستي كه به نسل تو همهﯼ قبايل زمين را بركت مي دهم و همچنان كه اي ابراهيم شكستي بتان را شكستني نسل تو زود است چنين كند. يعقوب جواب داد اي معلّم بما بگو اين عهد را با كه ساخت. پس به درستي كه يهود مي گويند با اسحاق است. و اسماعيلي ها مي گويند با اسماعيل است. يسوع جواب داد داود پسر كه و از كدام ذريّه بود؟ يعقوب جواب داد از اسحاق چون كه اسحاق پدر يعقوب بود، و يعقوب بود پدر يهودا كه از ذريّهﯼ اوست داود. پس آن وقت يسوع فرمود وقتي كه رسول الله بيايد پس از نسل كه خواهد بود؟ شاگردان جواب دادند از داود پس يسوع جواب داد با خود خيانت در (نصيحت) مكنيد. زيرا كه مي خواند داود او را رب در روح كه ان چنين گفته خداي رب مرا فرمود بنشين به دست راست من تا بگردانم دشمنان تو را جاي سودن قدمهاي تو. مي فرستد خداي عصاي تو را كه زود است صاحب تسلّط شود در ميان دشمنانت. پس هرگاه رسول الله شما او را مسيا مي ناميد پسر داود باشد پس چگونه او را داود رب مي نامد. تصديق كنيد مرا زيار كه به شما راستي مي گويم به درستي كه عهد بسته شده است با اسماعيل نه با اسحاق».

و در فصل چهل و چهارم: «آن وقت شاگردان گفتند اي معلّم در كتاب موسي چنين نوشته شده كه عهد با اسحاق بسته شده، يسوع آه كشيد جواب داد نوشته شده همين است. وليكن نه موسي نوشته و نه يشوع. بلكه احبار ما آنان كه نمي ترسند از خداي».

و نيز در فصل چهل و چهارم است: «بدين جهت به شما مي گويم به درستي كه رسول خداي نيكويي است كه مسرور مي سازد هرآنچه را كه ساخته است خداي تقريباً، زيرا كه زينت داده شده است به روح دانش و مشورت، روح حكمت و توانايي، روح خوف و محبّت، روح انديشه و ميانه روي، زينت داده شده است به روح محبّت و رحمت، روح عدل و پرهيزكاري، روح لطف و صبر كه گرفته است از آنها از خداي سه برابر آنچه را كه عطا فرموده به ساير خلق خود. چه با سعادت است زماني كه زود است بيايد در او به سوي جهان. مرا تصديق كنيد كه ديدم او را و تقديم كردم براي او احترام را چنانچه ديده است او را هر پيغمبري. زيرا كه خداي عطا مي كند به ايشان روح او را ب نبوّت. و چون ديدم او را از تسلّي پر شده گفتم اي محمّد خداي با تو باد و مرا لايق آن نماياد كه دوال نعل ترا باز كنم. زيرا كه هرگاه به اين برسم خواهم شد پيغمبر بزرگي و قدّوس خداي. و چون يسوع اين بفرمود شكر خداي نمود».

و در فصل هفتاد و دوم: «اما از خصوص من پس ب درستي كه به تحقيق آمده ام تا آماده كنم راه را از براي رسول الله كه زود است بياورد خلاصي عالم را. و ليكن حذر كنيد از اين كه فريب داده شويد زيرا كه زود است بيايند پيغمبران درغگوي بسياري كه سخن مرا مي گيرند و انجيل مرا ناپاك مي نمايند. آن وقت اندراوس گفت اي معلم براي ما علامتي ذكر كن تا او را بشناسم. يسوع جواب داد به درستي كه او در زمان شما نمي آيد بلكه بعد از شما به چند سالي مي آيد آن وقتي كه انجيل من باطل مي شود و نزديك است كه سي نفر مؤمن پيدا نشود. در آن وقت خداي بر جهان رحم مي كند پس مي فرستد رسول خود را كه قرار مي گيرد بر سر او ابر سفيدي كه او را يكي از برگزيدگان خداي مي شناسد و او زود است ظاهر سازد او را براي جهان. و زود است كه بيايد با قوّت عظيمي بر فاجران و براندازد بت پرستي را از جهان. و به درستي كه من به آن مسرور مي شوم زيرا كه بواسطهﯼ او زود است ظاهر خواهد شد و تمجيد كرده شود خداي و صدق من ظاهر شود. و زود است انتقام خواهد كشيد از آنان كه زود است بگويند كه بزرگترم از انسان».

و در فصل نود و ششم: «و چون دعا تمام شد كاهن به آواز بلند گفت بايست اي يسوع زيرا كه واجب است بر ماكه بشناسيم تو كيستي به جهت آرام كردن امّت ما. يسوع در جواب فرمود من يسوع پس مريمم از نسل داود بشر ميرنده و از خدا مي ترسد و طلب مي كنم كه اكرام و بزرگواري داده نشود مگر خداي را. كاهن در جواب گفت كه در كتاب موسي نوشته شده كه زود باشد كه خداي ما براي ما مسيا را كه خواهد آمد مي فرستد تا خبر دهد ما را به آنچه خداي مي خواهد و رحمت خداي را بر جهان خواهد آورد. از اين رو اميد دارم از تو كه راستي را بفرمايي آيا تو مسياي خدا هستي كه منتظر اوييم؟ يسوع در جواب فرمود حقّا كه خدا اين چنين وعده داده و لكن من او نيستم زيرا كه او پيش از من آفريده شده و بعد از من خواهد آمد. كاهن در جواب گفت ما به هر حال از سخن تو و آيات تو اعتقاد مي كنيم كه تو پيغمبر و قدّوس خدا هستي. از اين رو به اسم همهﯼ يهوديه و اسرائيل از تو اميد دارم كه محضمحبت خدا به ما افاده كني كه به چه كيفيّت مسيا خواهد آمد، يسوع در جواب فرمود سوگند به زندگي خداوندي كه در حضور او جانم ايستاده به درستي كه من نيستم مسيا كه همهﯼ قبايل زمين انتظار او را دارند چنانكه خدا به پدر و مادر ابراهيم وعده كرده فرموده كه به نسل تو بركت مي دهم همهﯼ قبايل زمين را. و ليكن وقتي كه خدا مرا از جهان مي گيرد بار ديگر شيطان اين فتنه ملعونه را برپا خواهد كرد به اين كه وادار كند ناپرهيزگار را بر اعتقاد ورزيدن به اين كه من خدا و پسر خدايم. پس به سبب اين، سخن و تعليم من ناپاك مي شود حتي اين كه نزديك مي شود كه سي نفر مؤمن باقي نماند آن هنگام خدا بر جهان رحم مي فرمايد و پيغمبر خود را كه همهﯼ چيزها را براي او آفريده مي فرستد. آنكه به قوّت از جنوب خواهد آمد و بتان و بت پرستان را هلاك خواهد نمود. و تسلط شيطان را بر بشر انتزاع خواهد فرمود. و به رحمت خدا براي خلاصي آنان كه به او ايمان آورند خواهد آمد. و آن كه به سخن او ايمان آورد مبارك خواهد شد».

و در فصل نود و هفتم:‌ «و با اينكه من لايق نيستم كه بند كفش او را باز كنم به نعمت و رحمت خدا رسيده ام كه او را ببينم. پس آن وقت كاهن با والي و پادشاه گفتند دل خود را پريشان مساز اي يسوع قدّوس خدا زيرا كه اين فتنه بار ديگر در زمان حادث نخواهد شد. زيرا كه ما به مجلس مقدّس شيوخ روماني خواهيم به صادر نمودن فرمان شاهي كه بعد از اين هيچ كس تو را خدا يا پسر خدا نخواند. پس آن هنگام يسوع فرمود كه اين سخن شما مرا تسلّي نمي دهد زيرا كه جايي كه اميد نور داريد تاريكي خواهد آمد. وليكن تسلّي من همان در آمدن پيغمبري است هر اعتقاد دروغ را دربارهﯼ من از ميان خواهد برد[1] و آيين او امتداد خواهد يافت و همهﯼ جهان را فرا خواهد گرفت زيرا كه خدا به پدر ما ابراهيم چنين وعده فرموده. و همانا آنچه مرا تسلّي مي دهد آن است كه آيين او را هيچ نهايتي نيست زيرا كه خدا او را درست نگهداري خواهد فرمود. كاهن در جواب گفت آيا پيغمبران ديگر بعد از آمدن پيغمبر خدا خواهند آمد. پس يسوع در جواب فرمود بعد او پيغمبران راستگو كه از جانب خدا فرستاده شده باشند نخواهند آمد. وليكن جمع بسياري از پيغمبران درغگو خواهند آمد و همين است كه مرا محزون مي دارد». ـ تا اينكه مي گويد ـ: «پس آن وقت كاهن گفت به چه ناميده مي شود مسيا و كدام است آن علامتي كه آمدن او را اعلان مي نمايد؟ يسوع در جواب فرمود كه نام مسيا عجيب است زيرا كه خود خدا وقتي كه روان او را آفريد و در بهاء آسماني او را گذاشت او را ناميد. خدا فرمود صبر كن اي محمّد زيرا كه براي تو مي خواهم خلق كنم بهشت و جهان و بسياري از خلايق را كه مي بخشم آنها را به تو حتي اينكه هر كه تو را مبارك مي شمارد مبارك مي شود و هر كه تو را لعنت كند ملعون مي شود. و وقتي كه تو را به سوي جهان مي فرستم تو را پيغمبر خود قرار مي دهم به جهت خلاصي و كلمهﯼ تو صادق مي شود حتي اينكه آسمان و زمين ضعيف مي شوند وليكن ايمان تو هرگز ضعيف نمي شود. همانا نام مبارك او محمّد است. آن وقت جمهور مردم صداهاي خود را بلند نموده گفتند اي خداي بفرست براي ما پيغمبر خود را اي محمّد بيا زود براي خلاص جهان».

و در فصل صد و دوازدهم: «پس بدان اي برنابا كه براي اين واجب است بر من نگهداري و زود باشد كه يكي از شاگردان من مرا به سي پارچه از نقدينه بفروشد. بنابر آن من يقين دارم كه آنكه مرا مي فروشد به نام من كشته خواهد شد. زيرا كه خدا مرا از زمين بلند مي كند و منظر آن خائن را تغيير مي دهد تا گمان كند او را هر كسي كه منم. و معذلك وقتي كه او به بدترين مرگي بميرد من خواهم ماند در آن ننگ مدت مديدي در جهان. وليكن هنگامي كه بيايد محمّد پيغمبر خدا اين عيب از من برداشته مي شود.[2] و اين را خدا خواهد كرد زيرا كه من اعتراف نمودم به حقيقت مسيا كه اين جزا را به من خواهد عطا فرمود يعني كه شناخته شوم كه من زنده ام و من خاليم از عيب آن گونه مرگ».

و در فصل صد و شصت و سوم: «و يسوع با شاگردان خود به سوي صحرا پشت اردن روانه شد. پس همين كه نماز ظهر تمام شد به پهلوي درخت خرمايي نشست و شاگردانش زير سايهﯼ آن نخله نشستند. آن وقت يسوع فرمود اي برادران همانا كه قضا و قدر رازي است بزرگ حتي اينكه به شما مي گويم كه راستي آن را نمي داند آشكارا به جز يك نفر و بس. و او آن كسي است كه به سوي او امّت ها نگرانا مي باشند. آن كسي كه اسرار خدا بر او آشكار مي شود آشكار شدني پس خوشا به حال كساني كه گوش به سخن او مي دهند وقتي كه به جهان بيايد. زيرا كه خدا بر ايشان سايه خواهد افكند چنانكه اين درخت خرما ما را سايه افكنده. آري همانا كه چنانچه اين درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه مي دارد همچنين رحمت خدا نگاه مي دارد ايمان آورندگان به آن اسم را از شيطان. شاگردان در جواب گفتند اي معلّم كدام كس خواهد بود آن مردي كه از او سخن مي راني كه به جهان خواهد آمد. يسوع بع شگفتگي دل در جواب فرمود كه همانا او محمّد? پيغمبر خداست. و وقتي كه او به جهان بيايد چنانكه باران زمين را قابل مي كند كه بار بدهد بعد از آنكه مدّت مديدي باران منقطع شده باشد، همچنين او وسيلهﯼ اعمال صالحه ميان مردم خواهد شد به رحمت بسياري كه آن را مي آورد. پس او بر ابر سفيدي است پر از رحمت خدا و آن رحمتي است كه آن را خدا بر مؤمنان نثار مي كند نرم نرم مثل باران».

و در تورات سفر اول باب هفدهم آيهﯼ 20: «و اما در خصوص اسماعيل تو را اجابت فرمودم اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم دوازده رئيس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي وجود آورم». در ترجمهﯼ فارسي مطبوعهﯼ لندن، عبارت مزبور خطاب به ابراهيمu چنين است كه نقل شد. ولي از تورات عبراني با ترجمه بعضي از دانايان به زبان عربي به طريق ذيل نقل شده است:

و ليشماعل          شمعتيخا            هنه                 برختي اوثو

و در خصوص اسماعيل اجابت فرمودم تو را اينك بركت دادم او را

و هفريثي اوثو          و هربيتي اوثو                         بمئد بمئد

و بهره مند و بارور گردانم او را  و بسيار گردانم او را  بسبب محمّد

شنم عاسار           نسئيم يوليد                  و نثتيو لغوي گادول.

دوازده           سرور توليد نمايد          گردانم او را امتي بزرگ.

منظور كلمهﯼ «مئد مئد» است كه بعضي احمد و محمّد ترجمه نموده اند و بعضي بي حساب و كثير ترجمه كرده اند.

باري اگر مقصود در عبارت مزبور محمّد? و يا مراد از دوازده رئيس و سرور ائمه اطهار? باشند دليل بر صدق دعوي محمّد بر نبوّت خواهد شد، زيرا كه مقام منت گذاري خداوند متعال به حضرت ابراهيمu به اجابت دعا مناسب با ذكر نبي كاذب و يا اوصياء چنين نبيي ابداً نخواهد بود.

اما آيهﯼ 19 تورات قبل از اين عبارت، كه مي گويد: «خدا گفت به تحقيق زوجه ات ساره براي تو پسري خواهد زاييد و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وي استوار خواهم داشت تا با ذريّت او بعد از او عهد ابدي باشد».

ضرر به مقصود ما ندارد چون اين آيه قطعاً مردود است يكي به آيهﯼ آتيه از تورات و ديگري به كلام عيسيu از انجيل برنابا از اوّل فصل چهل و چهارم كه سابقاً گذشت.

و نيز در تورات سفر پنجم باب هيجدهم آيهﯼ 17و18و19:‌ «و خداوند به من گفت آنچه گفتند نيكو گفتند. نبيي را براي ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهدم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذشت و هرآنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر كسي كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد».

معلوم است برادران بني اسرائيل بني اسماعيل بوده اند و از بني اسماعيل نبيي به غير از محمّد بن عبدالله? نيامده است.

و در سفر پنجم باب سي و سوم آيهﯼ 1و2: «و اين است بركتي كه موسي مرد خدا قبل از وفاتش به بني اسرائيل بركت داده. گفت يهوه از سينا آمد. و از سعير بر ايشان طلوع نمود. و از جبل فاران درخشان گرديد».

سعير يا ساعير كوهي است كه بر آن وحي بر عيسي بن مريمu شد. و از باب بيست و يكم سفر اول تورات ظاهر مي شود كه فاران مكه است. و مراد از آمدن يهوه (خداي) و طلوع نمودن و درخشان شدن او وحي خداي متعال باشد (چنانكه از تفسير حضرت رضاu در روايت آتيه از عيون در صفحهﯼ 147 استفاده مي شود).

و در انجيل يوحنا باب پانزدهم آيهﯼ 26و27: «ليكن چون تسلي دهنده كه او را از جانب پدر نزد شما مي فرستم آيد يعني روح راستي كه از پدر صادر مي گردد او بر من شهادت خواهد داد. و شما نيز شهادت خواهيد داد زيرا كه از ابتدا با من بوده ايد».

تسلّي دهنده، ترجمهﯼ لفظ «فارقليطا» از سرياني است كه بعضي او را احمد و محمّد معني كرده اند.

و در باب شانزدهم آيهﯼ 7: «و من به شما راست مي گويم كه رفتن من براي شما مفيد است، زيرا اگر نروم تسلي دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مي فرستم. و چون او آيد جهان را بر گناه و عدالت و داوري ملزم خواهد نمود. اما بر گناه زيرا كه به من ايمان نمي آورند، و اما بر عدالت از آن سبب كه نزد پدر خود مي روم و ديگر مرا نخواهيد ديد. و اما بر داوري از آن روز كه بر رئيس اين جهان حكم شده است. و بسيار چيزهاي ديگر نيز دارم به شما بگويم ليكن الان طاقت تحمل آنها را نداريد. وليكن چون او يعني روح راستي آيد شما را به جميع راستي هدايت خواهد كرد، زيرا كه از خود تكلّم نمي كند، بلكه به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت، و از امور آينده به شما خبر خواهد داد».

تسلّي دهنده در اين باب نيز ترجمهﯼ لفظ (فارقليطا) از سرياني است.

شخص متتبع مي تواند از همين كتب عهد عتيق و جديد كه در دست يهود و نصاري است گرچه محرف است باز مواردي را ولو بر سبيل اشاره براي مقصود پيدا نمايد.

در اينجا نمونه اي از آيات و رواياتي را كه دليل دوم از آنها تعلم و درس گرفته مي شود ذكر مي نماييم:

في سورة الشعراء: 192 ـ 197، ﴿و انه لتنزيل رب العالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك لتكون من المنذرين. بلسان عربي مبين و انه لفي زبر الاولين. اولم يكن لهم آية ان يعلمه علماء بني اسرائيل.

و في البحار[3] في حديث عن رسول الله? قال? لعلماء اليهود بعد السؤال عن آيات اقتراحا (و ان اعطاه الله تلك الايات المسؤولة في ذلك المجلس بعد احتجاجه? بهذا الاحتجاج)‌: اما كفاكم ان انطق التورية و الانجيل و الزبور و صحف ابراهيم بنبوتي و دل علي صدقي و تبين (بين ـ خ) لكم فيها ذكر اخي و وصيي و خليفتي في امتي و خير ما اتركه علي الخلائق بعدي علي بن ابي طالب... ـ‌ الخبرـ.

و في العيون[4] عن الرضاu في مجلس المأمون قالu (للجاثليق النصراني): فاقسمت عليك هل نطق الانجيل ان يوحنا قال: ان المسيحu اخبرني بدين محمّد العربي و بشرني به انه يكون من بعده فبشرت به الحواريين فآمنوا به، قال الجاثليق: ذكر ذلك يوحنا عن المسيح و بشر بنبوّة رجل و باهل بيته و وصيه و لم يلخص متي يكون ذلك و لم يسم لنا القوم فنعرفهم، قال الرضاu: فان جئناك بمن يقرءُ الانجيل، فتلا عليك ذكر محمّد و اهل بيته و امته اتؤمن به؟ قال: سديداً،[5] صال الرضاu ـ لفسطاس (لنسطاس خ) الرومي: كيف حفظك للسفر الثالث من الانجيل؟ قال: ما احفظني له، ثم التفت الي رأس الجالوت فقال: الست تقرء الانجيل؟ قال: ما بلي لعمري، قال: فخذ علي السفر الثالث فان كان فيه ذكر محمّد و اهل بيته و امته فاشهدوا لي، و ان لم يكن فيه ذكره فلا تشهدوا لي ثم قرءu السفر الثالث حتي اذا بلغ ذكر النبيّ? وقف ثم قال: يا نصراني اني اسألك بحق المسيح و امّه اتعلم اني عالم بالانجيل؟ قال: نعم ثم تلا عليه ذكر محمّد و اهل بيته و  امته ثم قال: ما تقول يا نصراني؟ هذا قول عيسي بن مريمu فان كذبت بما ينطق به الانجيل فقد كذبت موسي و عيسي?.

و فيه أيضاً:[6] ثم التفت الرضاu الي رأس الجالوت فقال:‌ يا يهودي اقبل علي أسألك بالعشر الايات التي انزلت علي موسي بن عمرانu هل تجد في التورية مكتوباً نبأ محمّد و امته «اذا جاءت الامة الاخيرة‌ اتباع راكب البعير يسبحون الرب جدّا جدّا، تسبيحا جديدا في الكنائس الجُدُد فليفزع بنواسرائيل اليهم و الي ملكهم لتطمئن قلوبهم فان بايديهم سيوفا ينتقمون بها من الامم الكافرة في اقطار الارض» اهكذا هو في التورية مكتوب؟ قال رأس الجالوت: نعم انا لنجده كذلك. ثم قال للجاثليق: يا نصراني كيف علمك بكتاب شعياu؟ قال: اعرفه حرفا حرفا، قال لهما:‌ اتعرفان هذا من كلامه «يا قوم اني رأيت صورة راكب الحمار لابساً جلابيب النور و رأيت راكب البعير ضوءه مثل ضوء القمر» فقالا: قد قال ذلك شعياu، قال الرضاu: يا نصراني هل تعرف في الانجيل قول عيسيu «انّي ذاهب الي ربي و ربكم و البار قليطا (يعني محمّداً?) جاء، هو الذي يشهد لي بالحق كما شهدت له، و هو الذي يفسر لكم كل شيءٍ، و هو الذي يشهد لي بالحق كما شهدت له، و هو الذي يفسر لكم كل شيءٍ، و هو الذي يبدي فضائح الامم، و هو الذي يكسر عمود الكفر». فقال الجاثليق: ما ذكرت شيئا من الانجيل الا و نحن مقرون به، فقال: اتجد هذا في الانجيل ثابتا؟‌ قال:‌ نعم.

و في هذا الحديث أيضاً،[7] قالu: هل تعلم يا يهودي ان موسي بن عمران اوصي بني اسرائيل فقال لهم:‌ «انه سيأتيكم نبي من اخوانكم  فبه فصدقوا و منه فاسمعوا» فهل تعلم ان لبني اسرائيل اخوة غير ولد اسماعيل ان كنت تعرف قرابة اسرائيل من اسماعيل و النسب الذي بينهما من قبل ابراهيمu؟ فقال رأس الجالوت: هذا قول موسي لا ـ ندفعه ـ، الي ان قالu أيضاًـ‌: هل تنكرون ان التورية تقول لكم «جاءكم النور من جبل طور سيناء و اضاء للناس من جبل ساعير و استعلن علينا من جبل فاران». قال رأس الجالوت:‌ اعرف هذه الكلمات و لا اعرف تفسيرها. قال الرضاu: أنا اخبرك به، اما قوله: «جاء‌ النور من جبل طور سيناء» فذلك وحي الله تبارك و تعالي الذي انزله علي موسي علي جبل طور سيناء، و اما قوله «و اضاء للناس من جبل ساعير» فهو الجبل الذي اوحي الله عزّوجلّ الي عيسي بن مريم و هو عليه، و اما قوله: «و استعلن علينا من جبل فاران» فذلك جبل من جبال مكة بينه و بينها يوم. و قال شعيا النبيّu فيما تقول انت و اصحابك في التورية: «رأيت راكبين اضاء لهما الارض احدهما علي حمار و الاخر علي جمل». فمن راكب الحمار و من راكب الجمل؟ قال رأس الجالوت: لا اعرفهما فخبّرني بهما. فقال: اما راكب الحمار فعيسيu و اما راكب الجمل فمحمّد? اتنكر هذا من التورية؟‌ قال: لا ما انكره، ثم قال الرضاu: هل تعرف حيقوق النبيّ? قال: نعم اني به لعارف قال:‌ فانه قال و كتابكم ينطق به «جاء‌الله تعالي بالبيان من جبل فاران، و امتلأت السموات من تسبيح احمد و امته، يحمل خيله في البحر كما يحمل في البرّ، يأتينا بكتاب جديد بعد خراب بيت المقدّس». يعني بالكتاب القرآن أتعرف هذا و تؤمن به؟‌ قال رأس الجالوت: قد قال ذلك حيقوق النبيّ?. و لا ننكر قوله، قال الرضاu فقد قال داودu في زبوره و أنت تقرأه «اللهم ابعث مقيم السنة بعد الفترة». فهل تعرف نبيا اقام السنة بعد الفترة‌ غير محمّد?؟ قال رأس الجالوت: هذا قول داود نعرفه ولا ننكره و لكن عني بذلك عيسيu، و ايّامه هي الفترة، قال له الرضاu: جَهِلْتَ، انّ عيسي لم يخالف السنة و كان موافقا لسنة التورية حتي رفعه الله اليه، و في الانجيل مكتوب «ان ابن البرة ذاهب و البار قليطا جاء من بعده و هو يخفف الآصار و يفسر لكم كل شيء و يشهدلي كما شهدت له انا جئتكم بالامثال و هو يأتيكم بالتأويل». اتؤمن بهذا في الانجيل؟‌ قال:‌ نعم لا انكره... ـ الخبرـ.

 

دليل سوم

هرچه شخص عاقل داشمند با انصاف رسيدگي كند تا آنجا كه فكر و مدارك او مي رسد مي بنيد محمّد بن عبدالله? در آنچه وظيفهﯼ انبياء و غرض و باعث بر وجود و بعثت نبي است، از بيدار كردن و برپا نمودن عقول مردم، تعيين موارد رضا و سخط مالك حقيقي، راهنمايي به مصالح و مفاسد بشر، رفع اختلافات علوم و عقايد بشري، وضع احكام  قوانين جامعي، اصلاحات مفاسد جامعه، تعليم و تربيت آداب و اخلاق شريفه، تعليم علوم و حكمت و معارف، تذكّر و دعوت به خداي صانع متعال، راهنمايي به راه خداي متعال و قرب و وصول به او... دقيقه و ذرّه اي را كوتاهي و فروگذار نفرموده.

و همانا قائم و متكفّل شدن شخص مدّعي نبوّت هر آنچه را كه وظيفهﯼ انبياء است خود دليل بر صدق او خواهد بود.

دليل سوم از كلام شريف علي بن ابي طالبu تعلم و درس گرفته مي شود:‌ في الكافي عن ابي عبداللهu قال: قال أمير المؤمنينu: اعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة...[8] ـ الخبرـ.

 

دليل چهارم

محمّد بن عبدالله? مدّعي نبوّت شد و آيات و معجزات نيز بر صدق دعوي خود آورد و هركه مدّعي نبوت گرديد و آيات و معجزات بر صدق دعوي خود آورد نبي مي باشد. معجزات و آيات محمّد بن عبدالله? يكي قرآن است به بياني كه خواهد آمد، ديگر ساير معجزاتش.

راه و دليل قطعي ما بر اثبات و وقوع ساير معجزات غير قرآن از آن حضرت چون نسبت به ما، در بعد زمان واقع شده همانا نقل متواتر است.

نمونهﯼ مدرك تعليمي از احاديث شريفه براي اين مطلب:

في احتجاج الطبرسي عن العسكري عن عليu[9] في حديث بعد نقله مجيءِ قوم من المشركين بحضرة النبيّ? و صيرورتهم فرقا اربعاً في اقتراحهم الايات و ذهاب فرقة منهم الي جبل ابي قبيس و الثانية الي صحراء ملساء و الثالث الي ظلّ الكعبة علي حسب امر النبيّ? فرأوا ما وعدهم الله من الايات التي اقترحوها و رجعوا الي النبيّ و كان ابوجهل بحضرته و اخبروه بما شاهدوا ـ الي ان قالu ـ: فلما جاءت الفرقة الثالثة و اخبروا بما شاهدوا عيانا و هم مؤمنون بالله و برسوله، قال رسول الله? لابي جهل: هذه الفرقة الثالثة قذ جاءتك و اخبرتك بما شاهدت، فقال ابوجهل: لا ادري أصدق هؤلاء ان كذبوا، ام حقق لهم ام خيل اليهم فان رأيت انا ما اقترحته عليك من نحو آيات عيسي بن مريم فقد لزمني الايمان بك و الا فليس يلزمني تصديق هؤلاء علي كثرتهم، فقال رسول الله?: يا ابا جهل فان كان لا يلزمك تصديق هؤلاء علي كثرتهم و شدة تحصيلهم فكيف تصدق علي الصين و العراق و الشام اذا حدثت عنها، و هل المخبرون عن ذلك الا دون هؤلاء المخبرين لك عن هذه الايات مع سائر من شاهدها معهم من الجمع الكثيف الذين لا يجتمعون علي باطل يتخرصونه الاّ اذا كان بازائهم من يكذبهم و يخبر بضد اخبارهم، الا وكل فرقة‌ محجوجون بما شاهدوا و انت يا اباجهل محجوج بما سمعت ممن شاهده... ـ الخبر ـ.

و فيه أيضاً،[10] في احتجاج الرضاu مع علماء الاديان في مجلس المأمون. قال الرضاu: يا رأس الجالوت فما يمنعك من الاقرار بعيسي بن مريمu و قد كان يحيي الموتي و يبريء الاكمه و الا برص و يخلق من الطين كهيئة الطير ثم ينفخ فيه فيكون طائرا باذن الله، قال رأس الجالوت: يقال انه فعل ذلك و لم نشهده، قال الرضاu: اريت ما جاء موسي به من الايات شاهدته، اليس انّما جاءت الاخبار من ثقاة اصحاب موسي انه فعل ذلك؟ قال: بلي، فكذلك أيضاً اتتكم الاخبار المتواترة بما فعل عيسي بن مريم فكيف صدقتم بموسي و لم تصدّقوا بعيسي؟ فلم يحر جوبا، فقل الرضاu: و كذلك امر محمّد? و ما جاء به، و امر كل نبي بعثه الله.

و في هذا الحديث أيضاً:‌ قم دعا الرضاu بالهربذ الاكبر فقالu له: اخبرني عن زردشت الذي تزعم انه نبي، ما حجتك علي نبوّته؟ قال: انه اتي بما لم يأتنا به احد قبله، و لم نشهده، ولكن الاخبار من اسلافنا وردت علينا بانّه احل لنا ما لم يحله غيره فاتبعناه، قال: افليس انّما اتتكم الاخبار واتبعتموه؟‌ قال: بلي قال: فكذلك سائر الامم السالفة، اتتهم الاخبار بما اتي به النبيّون، و اتي به موسي و عيسي و محمّد? فما عذركم في ترك الاقرار بهم، اذ كنتم انما اقررتم بزردشت من قبل الاخبار المتواترة بانّ هجاء بما لم يجيء به غيره؟ فانقطع الهربذ مكانه... ـ الحديث ـ.[11]

و چون تمام فرق مسلمين در جمع طبقات نقل معجزات كثيره اي از آن حضرت نموده اند پس قطعاً بر صدور معجزات غير قرآن از آن حضرت تواتر معنوي ثابت است.

اين تواتر معارض و يا قرينهﯼ عقليّه بر خلاف ندارد تا حجّيت و دليليّت آن ساقط گردد. بلكه قرينه بر وفاق دارد كه آن همانا نقل محمّد بن عبدالله? است معجزات كثيره از ساير انبياء، بلكه خود اين نقل معجزات ساير انبياء نيز دليل و راهي است بر ثبوت و وقوع معجزات از خود محمّد بن عبدالله? گرچه تواتر بر نقل معجزاتش هم نمي بود. زيرا بديهي است كه شخص عاقلي چون محمّد بن عبدالله? كه به چنين دعوي بزرگي برخاسته با آن همه دشمن لجوج و عنود در مقابل و اطراف، اگر خودش آيات و معجزاتي نداشته باشد نقل اين همه معجزات ساير انبياء را نكند. چون اين دست آويز و راه بهانه و ايرادي براي مردم بر مخالفت او خواهد شد.

آري كفّار و معاندين حبّ بر خلاف و بغض بر وفاق اين تواتر و اثبات معجزهﯼ خاتم النبيّين دارند و همين امر در بعضي مانع از اقرار و اظهار ايمان مي گردد گرچه در واقع يقين به صدق مطلب پيدا نمايند و در بعضي ديگر حجاب قلبي از حصول يقين مي شود چون: حبّ الشيء يُعمي و يُصم.

اگر گفته شود: كه چرا اين معجزات كثيره در قرآن ذكر نشده چنان كه در اناجيل مسيحي ها معجزات مسيحu مذكور مي باشد. مي گوييم: چون در قرآن مانند اناجيل كه در آنها به تاريخ و گزارشات مسيحu پرداخته شده، تاريخ و گزارشات پيغمبر? ذكر نشده تالا محاله قضاياي معجزات صادره از آن حضرت نيز ذكر شود. و به جاي اناجيل مسيحي ها در اين خصوص، كتب و اصول روايات علماء سابقين اسلام است كه در آنها به شرح حال پيغمبر و گزارشات و احوال آنها حضرت پرداخته شده و معجزات كثيره نيز از آن حضرت نقل نموده اند.

اگر گفته شود: پس چرا كفّار كه مطالبهﯼ آيه و معجزه از آن حضرت مي نمودند به حسب آيات عديده اي از قرآن[12] جواب منفي به آنان داده شده است.

مي گوييم: اوّلاً ممكن است جواب هاي منفي در مواردي بوده كه قصد طالبين و سائلين معاندت و لجاج بوده نه استعلام و استهداء.[13] و در اين صورت طالبين جز نزول عذاب به چيز ديگري استحقاق ندارند و بالاخص در صورتي كه خداوند متعال براي اتمام حجت و دفع عذر ارسال و اتيان معجزه مطلوبه نيز فرمايد و آنان ايمان نياورند پس در اين موارد خداوند متعال چون عالم است كه آنان گاه در آتيه ايمان آورند و يا از اصلاب آنان گاه مردمان مؤمن خارج مي شوند و يا به مصالح ديگر اراده امهال فرموده اتيان به آيات مطلوبه آنان نمي فرمايد تا مستحق عذاب شديد فوري نگردند.

از مدارك تعليمي بر مطلب: في سورة المائدة: 114 ـ 115، ﴿قال عيسي بن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيداً لاولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و انت خير الرازقين. قال الله اني منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانّي اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين.

و في سورة الاسراء: 59، ﴿و ما منعنا ان نرسل بالايات الا ان كذب بها الاولون.

في تفسير علي بن ابراهيم[14] عن ابي الجارود عن ابي جعفرu في قوله تعالي: ﴿و ما منعنا ان نرسل بالايات و ذلك ان محمّداً? سأله قومه ان يأتيهم بآية‌ فنزل جبرئيل قال: ان الله تعالي يقول:‌ و ما منعنا ان نرسل بالايات الي قومك الا ان كذب بها الاولون و كنا اذا ارسلنا الي قرية آية فلم يؤمنوا بها اهلكنا فلذلك اخرنا عن قومك الايات.

و از ذيل روايت آتيه نيز براي بعض جهات مطلب استفاده اي مي شود.

و ثانياً ممكن است جواب هاي منفي در مقابل آيات اقتراحيّه آنان بوده زيرا ارسال آيه و معجزه براي ثبوت صدق نبي از حق متعال عليم حكيم نبايد بر حسب اقتراح عبيد باشد چون آنان جاهل به ممكنات و محالات و مصالح و مفاسدند و گذشته از آن، حقّ اقتراح و دستور نسبت به سلطان و مالك حقيقي خود ندارند.

في كتاب احتجاج الطبرسي[15] في حديث:‌ثم قال رسول الله?: يا عبدالله (يعني ابن ابي امية المخزومي) و اما قولك: او تسقط السماء كما زعمت علينا كسفا، فانك (كذا) قلت ﴿و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم[16] فان في سقوط السماء عليكم هلاككم و موتكم، فانما تريد بهذا من رسول الله? ان يهلك و رسول رب العالمين ارحم من ذلك، لا يهلك و لكنه يقيم عليك حجج الله، و ليس حجج الله لنبيه علي حسب اقتراح عباده، لان العباد جهال بما يجوز من الصلاح و بما لا يجوز من الفساد، و قد يختلف اقتراحهم و يتضاد حتي يستحيل وقوعه و الله عزّوجلّ لا يجري تدبيره علي ما يلزم به المحال ثم قال رسول الله?: و هل رأيت يا عبدالله طبيبا كان دواؤهُ للمرضي علي حسب اقتراحهم، و انما يفعل به ما يعلم صلاحه فيه احبه العليل او كرهه، فانتم المرضي والله طبيبكم فان انقدتم لدوائه شفاكم و ان تمردتم عليه اسقمكم، و بعد فمتي رأيت يا عبدالله مدّعي حق من قبل رجل اوجب عليه حاكم من حكامهم فيما مضي بينة علي دعواه علي حسب اقتراح المدّعي عليه؟ اذاً ما كان يثبت لاحد علي احد دعوي و لا حق، و لا كان بين ظالم و مظلوم و لا بين صادق و كاذب فرق. ثم قال:‌ يا عبدالله و اما قولك: او تأتي بالله و الملائكة قبيلا، يقابلوننا و نعاينهم فانّ هذا من المحال الذي لاخفاء به، ان ربنا عزّوجلّ ليس كالمخلوقين يجيء و يذهب و يتحرك و يقابل شيئا حتي يؤتي به، فقد سألتهم بهذا المحال و انما هذا الذي دعوت اليه صفة اصنامكم الضعيفة المنقوصة التي لا تسمع و لا تبصر و لا تعلم و لا تغني عنكم شيئا و لا عن احد.

يا عبدالله او ليس لك ضياع و جنان بالطائف و عقار بمكة و قوام عليها؟‌ قال:‌ بلي، قال: افتشاهد جميع احوالها بنفسك او بسفراء بينك و بين معالمليك؟ قال: بسفراء قال?:‌ ارأيت لو قال معاملوك و اكرتك و خدمك لسفرائك: لا نصدقكم في هذه السفارة الا ان تاتونا بعبدالله بن ابي امية لنشاهده فنسمع ما تقولون عنه شفاها كنت تسوغهم هذا او كان يجوز لهم عندك ذلك؟ قال: لا، قال?: فما الذي يجب علي سفرائك اليس ان ياتوهم عنك بعلامة صحيحة تدلهم علي صدقهم يجب عليهم ان يصدقوهم؟ قال: بلي قال?: يا عبدالله ارأيت سفيرك لو انه لما سمع منهم هذا عاد اليك و قال لك: قُم معي فانهم قد اقترحوا علي محبيئك معي اليس يكون لك مخالفا او تقول له:‌ انّما انت رسول لا مشير و لا آمر؟ قال: بلي قال?: فكيف صرت تقترح علي رسول رب العالمين ما لا تسوغ لاكرتك و معامليك ان يقترحوه علي رسولك اليهم و كيف اردت من رسول رب العالمين ان يستذم الي ربه بان يأمر عليه و ينهي و انت لا تسوغ مثل هذا علي رسولك الي اكرتك و قوامك؟ هذه حجة قاطعة لابطال جميع ما ذكرته في كل ما اقترحته يا عبدالله. و اما قولك يا عبدالله: او يكون لك بيت من زخرف و هو الذهب، اما بلغك ان لعظيم مصربيوتا من زخرف؟ قال: بلي قال?:‌ افصار بذلك نبيا؟ قال:‌ قال، قال?: فكذلك لا يوجب لمحمّد? نبوّة لو كان له بيوت، و محمّد لا يغتنم جهلك بحجج الله. و اما قولك يا عبدالله: او ترقي في السماء ثم قلت: و لن نؤمن لرقيك حتي تنزل علينا كتابا نقرؤه، يا عبدالله الصعود الي السماء اصعب من النزول عنها، و اعترفت علي نفسك انك لا تؤمن اذا صعدت فكذلك حكم النزول ثم قلت: حتي تنزل علينا كتابا نقرؤه من بعد ذلك، ثم لا ادري او من بك او لا من بك، فانت يا عبدالله مقربانك تعاند حجة الله عليك، فلا دواء لك الا تاديبه علي يد أولياء البشر (اوليائه من البشر خ) او ملائكته الزبانية و قد انزل الله علي حكمة بالغة جامعة لبطلان كل ما اقترحته فقال عزّوجلّ: قل يا محمّد سبحان ربي هل كنت الا بشرا رسولاً، ما ابعد ربي عن ان يفعل الاشياء علي ما يقترحه الجهال بما يجوز و ما لا يجوز، و هل كنت الا بشرا رسولا لاتلزمني الا اقامة حجة الله التي اعطاني، و ليس لي ان آمر علي ربي و لا نهي و لا اشير فاكون كالرسول الذي بعثه ملك الي قوم من مخالفيه فرجع اليه يامره ان يفعل بهم ما اقترحوه عليه. فقال ابوجهل:‌ يا محمّد هيهنا واحدة، الست زعمت ان قوم موسي احترقوا بالصاعقة لما سألوه ان يريهم الله جهرة؟ ]قال?: بلي، قال:[ فلو كنت نبيا لاحترقنا نحن أيضاً، فقد سألنا اشد مما سأل قوم موسي، لانهم زعمت انهم قالوا: ارنا الله جهرة، و نحن نقول: لن نؤمن لك حتي تأتي بالله و الملائكة قبيلا نعاينهم فقال رسول الله?... ـ الي ان قال? ـ:‌ يا اباجهل انما دفع عنك العذاب لعمله بانه سيخرج من صلبك ذرية طيبة عكرمة ابنك، و سيلي من امور المسلمين ما ان اطاع الله فيه كان عندالله جليلا و الا فالعذاب نازل عليك، و كذلك سائر قريش السائلين لما سألوا من هذا انما امهلوا لان الله علم ان بعضهم سيؤمن بمحمّد و ينال به السعادة، فهو لا يقطعه عن تلك السعادة و لا يبخل بها عليه، او من يولد منه مؤمن فهو ينظر اباه لا يصال ابنه الي السعادة، ولولا ذلك لنزل العذاب بكافتكم... ـ الخبرـ.

و ثالثاً جواب منفي در مواردي دليل بر نفي كلي يعني عدم اتيان معجزات به كلي نشود چنان كه در اناجيل مسيحي ها نيز در مواردي جواب منفي از حضرت مسيح در مطالبه معجزه نقل شده با آنكه معجزات كثيره اي در موارد ديگر براي او نقل گرديده است.

در انجيل متي در باب دوازدهم: «آنگاه بعضي از كاتبان و فريسيان در جواب او گفتند: اي استاد مي خواهيم از تو آيتي ببينيم. او در جواب ايشان گفت فرقعﯼ شرير و زناكار آيتي مي طلبند و بديشان جز آيت يونس نبي داده نخواهد شد. زيرا همچنان كه يونس سه شبانه روز در شكم ماهي ماند پسر انسان نيز سه شبانه روز در شكم زمين خواهد بود». و در باب شانزدهم:‌ «آنگاه فريسيان و صدوقيان نزد او آمده از روز امتحان از وي خواستند كه آيتي آسماني براي ايشان ظاهر سازد ايشان را جواب داد كه در وقت عصر مي گوييد هوا خوش خواهد بود زيرا آسمان سرخ و گرفته است اي رياكاران مي توانيد صورت آسمان را نميز دهيد اما علامت زمانها را نمي توانيد. فرقهﯼ شرير زناكار آيتي مي طلبند و آيتي بديشان عطا نخواهد شد جز آيات يونس نبي پس ايشان را رها كرده روانه شد».

و در انجيل مرقس در باب هشتم: «و فريسيان بيرون آمده با وي به مباحثه شروع كردند و از راه امتحان آيتي آسماني از او خواستند. او از دل آهي كشيده گفت از براي چه اين فرقه آيتي مي خواهند هرآينه به شما مي گويم آيتي بدين فرقه عطا نخواهد شد. پس ايشان را گذارد و باز به كشتي سوار شده به كنار ديگر عبور نمود».

و در انجيل لوقا در باب يازدهم:‌ «و ديگران از روي امتحان آيتي آسماني از او طلب نمودند. پس او خيالات ايشان را درك كرده بديشان گفت (سخناني تا اينكه در آيه 29 جواب منفي بدانها داده است)». و در انجيل يوحنا در باب ششم: «بدو گفتند چه كنيم تا اعمال خدا را به جا آورده باشيم عيسي در جواب ايشان گفت عمل خدا اين است كه به آن كسي كه او فرستاده ايمان بياوريد بدو گفتند چه معجزه مي نمايي تا آن را ديده به تو ايمان آوريم، چه كار مي كني. پدران ما در بيابان مَنّ را خوردند چنانكه مكتوبست كه از آسمان بديشان نان عطا كرد تا بخورند. عيسي بديشان گفت آمين آمين به شما مي

                                                                                                                          

 

[1] في سورة النساء: (171 ـ 172)، «يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي ابن مريم رسول الله و كلمته ألقيها الي مريم و روح منه فامنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم انما الله إله واحد سبحانه ان يكون له ولد له ما في السموات و ما في الارض و كفي بالله وكيلا. لن يستنكف المسيح ان يكون عبدالله... الآية» ـ و في سورة المائدة: 72، «لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم و قال المسيح يا بني اسرائيل اعبدوا الله ربي و ربكم انه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنة و مأويه النار و ما للظالمين من انصار».

[2] في سورة النساء: 157 ـ 158، «و قولهم انا قتلنا المسيح عيسي ابن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفي شك منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه يقيناً. بل رفعه الله اليه و كان الله عزيزاً حكيما».

[3] ج17: 303، تاريخ نبينا?، باب جوامع معجزاته? و نوادرها.

[4] عيون الاخبار1:‌ 157.

[5] سديداً: تكلّمت صواباً لا ريب فيه.

[6] عيووون الاخبار1: 161.

[7] عيون الاخبار1:‌ 164.

[8] الكافي1: 85، باب انه لا يعرف الاّ به.

[9] احتجاج الطبرسي1: 37 ـ 38.

[10] الاحتجاج2: 423.

[11] الاحتجاج2: 423.

[12] نحو ما في سورة القصص: 48، فلمّا جاءهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتي مثل ما اوتي موسي اولم يكفروا بما اوتي موسي من قبل قالوا سحران تظاهرا و قالوا انا بكل كافرون. و في سورة الرعد: 7، و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد.

و في سورة الانعام: 37، و قالوا لولا نزل عليه آية من ربه قل ان الله قادر علي ان ينزل آية ولكن اكثر هم لا يعلمون.

و في سورة الاسراء: 90 ـ 94، و قالوا لن نؤمن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوعا. او تكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجيرا. او تسقط السماء كما زعمت علينا كسفا او تأتي بالله و الملائكة قبيلا. او يكون لك بيت من زخرف او ترقي في السماء و لن نؤمن لرقيك حتي تنزل علينا كتابا نقرؤه قل سبحان ربي هل كنت الا بشرا رسولا.

[13] و از جمله شواهد بر اين مطلب: في سورة الانعام: 111، و لو اننا نزلنا اليهم الملائكة و كلمهم الموتي و حشرنا عليهم كل شيء قبلا ما كانوا ليؤمنوا الا ان يشاء الله.

و فيها أيضاً: 25، و منهم من يستمع اليك و جعلنا علي قلوبهم اكنة ان يفقهوه و في آذانهم و قرا وان يروا كل آية لا يؤمنوا بها حتي اذا جاؤك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطير الاولين.

و فيها أيضاً: 7، و لو انزلنا عليك كتابا في قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين.

[14] ج2: 21، بني اسرائيل الآية 37 ـ 62.

[15] ج1، ص34.

[16] الطور: 44.