
نویسنده: آیت الله حاج شیخ علی صافی اصفهانی
چکیده:
نویسنده در این مقاله به توضیح و تبیین شعری که مرحوم آیت الله صافی در آخر شرح حال خود آورده اند پرداخته است این مقاله در جواب آن اشخاصی است که با علم مخالفت می کنند و علم را سدّ راه تکامل انسان می دانند و معتقدند که عارف باید جاهل باشد و از علم دوری گزیند و برای اثبات این عقیده از شخصیت مرحوم آیت الله صافی استفاده کرده و به وسیله ی همین شعر آن مرحوم را با خود هم عقیده می دانند و می گویند آیت الله صافی هم از تحصیل علم پشیمان شده بود. نویسنده به این نکته اشاره می کند که مراد مرحوم آیت الله صافی از این بیت شعر در محضر حق بودن و با اخلاص کار کردن است نه درس نخواندن و در جهل به سر بردن.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حا صـلی و بی خبـری بـود
شعری است که مرحوم والد در آخر شرح حال خود موقوم فرموده اند:
اهل تصوف و عارف نمایان جاهل که از نعمت عقل و خرد و اندیشه محرومند و بر خلاف نص صریح آیات قرآن و روایات با علم مخالفت می کنند و خود نیز در جهل مرکب به سر می برند به این بیت شعر استدلال کرده و می گویند آیت الله صافی نیز با علم مخالف بود و اصل در نظر ایشان آن است که با دوست به سر شود و چنین معنا می کنند که هرگاه در حلقه ی ذکر قرار گرفتیم یا در مجلس سماع به رقص و پایکوبی در آمدیم یا در محفل انسی به خواندن اشعارمثنوی و هو کشیدن پرداختیم و یا با کلاه بوقی گذاشتن و موهای سر و ریش و شارب را بلند گذاشتن و علی علی گفتن و امثال این کارها انسان با دوست به سر می شود و باقی همه بی حاصلی و بی خبری است لذا این محروماناز نعمت علم و عقل، برای گرم کردن بازار عیاشی و اخاذی خود این نسبت ها را به بعضی علما و فقهای شیعه نیز می دهند و برای گول زدن عوام الناس، این بزرگواران را به خود منسوب می کنند و با تعریف و تمجید از بعضی از علمایحقّه مکتب امام صادق علیه السلام مخصوصاً بعد از رحلت ایشان، سعی در جا انداختن مطلب و ترویج فساد و فحشاء و بدعت ها می کنند.
یکی از فقهای شیعه که متأسفانه مظلومانه مورد آماج این گونه اتهامات از ناحیه ی اهل تصوف و عارف نمایان دنیا طلب و دشمنان دوست نما قرار گرفته است مرحوم آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی(ره) است. و ما شواهد زنده و مطالب ارزنده ای در دست داریم که حاکی از برائت و بیزاری آیت الله صافی از این منحرفین و دشمنان دین و آئین و از سران بی سر و پای آنها می باشد که انشاءالله درفرصتهای مناسب منتشر خواهد شد.
مراد آیت الله صافی (ره) از شعر مذکور:
امّا مراد آیت الله صافی از این بیت شعر آن است که
اولاً آن ایام و ساعات و آناتی که انسان خود را در محضر حق می بیند و فقط برای رضای خدا کار می کند و با اهداف الهی و با اخلاص کامل عملی را انجام می دهد، آن ایام و ساعاتو آنات، ایام و ساعات و آناتی است که با دوست به سر شده است خواه مشغول تحصیل باشد یا تدریس، خواه مشغول کار و کوشش و کسب و تجارت باشد یا مشغول غذا خوردن یا خوابیدن و استراحت و تفریح، عنوان و موضوع هر چهباشد فرقی ندارد فقط باید مشروع باشد هر عنوانی که معنونش با اخلاص و تحصیل رضای خدا تحقق پیدا کرد، آن زمان، زمانی است که با دوست به سر شده است.
در مورد علم نیز چنین است، هر زمانی که تحصیل علم فقط برای خدا بود، برای اعلای کلمه ی توحید بود، برای زنده نگه داشتن نام مبارک پیغمبر و اهل بیت عصمت و طهارتعلیه السلام بود، اخلاص در آن بود، همان زمان زمانی استکه او با خدا بوده و خدا هم با او بوده، خدا از او راضی بوده و او هم از خدا راضی بوده «رضی الله عنهم و رضواعنه».
پس ممکن است همان زمان تحصیل، اوقات خوش بوده باشد. یعنی آن مقدار از تحصیلاتی که در آن اخلاص پیدا شده و جز خدا شائبه ای در آن وجود نداشته و در حین تحصیل یا تدریس یا تألیف یا تبلیغ در حضور حق بوده و هدف عالی والهی بوده، آن مقدار از تحصیلات و کارهای علمی در ایام خوشی واقع شده که بادوست به سر شده است اما باقی (که اخلاص در آن نبوده یا برای دنیا بوده) همه بی حاصلی و بی خبری است.لذا مرحوم آیت الله صافی می فرمایند: اگر تحصیل علم برای خدا باشد طالب و محصل آن علم محبوب همه ی ملائکه و محبوب خدا و محبوب اهل طاعت و خوبان عالم و انسان های ممتاز می شود. (1)
ثانیاً بر فرض که انسان در حین کارهای علمی در مرتبه ی حضور و اخلاص کامل نباشد و در تحصیل علوم در حد اعلای تهذیب قرار نگیرد تا بتواند با دوست به سر شود، اما این دلیل نمی شود که به طور کلی علم را کنار بگذارد و با آنمخالفت کند و به بهانه های واهی از قبیل این که علم غرور می آورد، تکبر می آورد، خودخواهی و خودپرستی می آورد و امثال ذلک، شانه از زیر بار تحصیل علم خالی کند و عمر خود را به بطالت و عیاشی و خوش گذرانی و خوردن وخوابیدن وشب نشینی ها سپری کند و بگوید این تحصیلات و فرا گرفتن علوم همه بی حاصلگی و بی خبری است.
آیا تحصیل علم بی حاصلی است اما ولگردی ها و خوش گذرانی ها و شب نشینی ها و عمر به هدر دادن ها، بی حاصلی و بی خبری نیست؟!!
از آن عارف نمایانی که به ظاهر به خاطر این آفت ها با علم مخالفت می کنند، سؤال می کنیم که آیا در رشته های دیگر این آفت ها راه پیدا نمی کند؟
آیا در میان دکترها و مهندسان این آفت ها راه ندارد؟ آیا در میان نجارها و آهنگران و کشاورزان آفت غرور، خودخواهی و تکبر وجود ندارد؟! و همچنین در میان سایر حرفه ها و از همه واضح تر و روشن تر، در میان فلاسفه این آفتها در حدکمال خود وجود ندارد؟ آیا در میان عارف نمایان و مدعیان مقامات و اهل ذکر آفت خود خواهی و خودپرستی و تکبر و غرور و تفوق طلبی وجود ندارد؟!! چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
اگر احتمال آفت هست در همه جا این احتمال هست پس چرا فقط با علم مخالفت می کنند؟ چرا دکان خود را از این آفت ها مبرا می دانند، معلوم می شود که کاسه ای زیر نیم کاسه است و آن شاید این باشد که مطابق است باروحیه ی آسایش طلبی و خوش گذرانی آن ها، زیرا تحصیل علم با راحت طلبی و شب نشینی ها و روزها را در خواب طی کردن، نمی سازد.
ثالثاً نکته دقیق این است که باید گفت چون علم است که جهل را کنار می زند و عالم است که جاهل را رسوا و توبیخ می کند و به وسیله ی علم راه حق و صراط مستقیم مشخص می شود و راه از بیراهه تشخیص داده می شودچنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «بالعلم یطاع الله و یعبد و بالعلم یعرفالله و یوحد». یعنی به وسیله ی علم خداوند اطاعت و عبادت می شود و به وسیله ی علم معرفت و توحید حاصل می شود.
لذا جاهل قدرت مقابله با خانقاه را ندارد، قدرت مقابله با یاوه سرایی های فلسفی را ندارد، تنها عالم است که می تواند در مقابل آن ها قد علم کند، آنها که با آیات قرآن مأنوس اند، آنها که با لسان روایات آشنایی دارند، آنها که قدرتاستنباط دارند، آنها که تشخیص علمی دارند می توانند انحرافات و بدعت ها و خلاف شرع های بین آن ها را بیان کنند.به همین دلیل علم باید در نظر آنها محکوم و مطرود و مردود باشد تا بتوانند چند صباحی جولان بدهند و به دنیای خود برسند.
رابعاً از همه ی این ها که بگذریم، این سؤال را از وجدانهای بیدار عالم داریم که اگر قرار بود همه ی مسلمین یا همه ی انسان های روی زمین عقیده ی شما را داشته باشند و دور علم را قلم بگیرند و آن را رها کرده با آن مخالفتکنند، وضعیت مردم دنیا به چه صورتی در می آمد؟ در همه ی زمینه ها، از دینش، از ایمانش، از آدابش، از معاشرتش، از اخلاقش، از تمدنش، از فرهنگش از هنرش و از همه چیزش. زیر بنای همه ی این ها علم است و مرحوم آیت الله صافی اصفهانی، فقیهی که دشمن سرسخت خانقاه و معارف بیگانگان است می فرماید: (علم از اهم موجبات سعادت و کمال است).
و در جای دیگر می فرمایند: البته علم هایی هم که مربوط به استکمال نیست خوب است و در حد خودش هم باید وجود داشته باشد (واجب کفایی است). (2)
پس این شعر چیزی را به نفع عقاید باطل شما ثابت نمی کند بلکه این خود دلیل بر بطلان عقیده ی شماست.چون اولاً در حین تحصیل علم و در متن کارهای علمی، انسان می تواند با نیت پاک عملش را صالح و خاص و مقدس کند تا با دوست به سر شود.
ثانیاً بر فرض هم که با دوست به سر نشد این دلیل بر آن نیست که چون بی حاصلی و بی خبری است کنار گذاشته شود و با آن مخالفت شود.بی حاصلی یعنی این زحماتی که می کشی در تحصیل علم یا در سایر رشته ها اگر با اخلاص نباشد یا نیت پاک نباشد اگر هدف الهی نباشد حاصلیندارد، یعنی تو را به محبوب نمی رساند، تو را به مقام امن رضا که رضی الله عنهم ورضواعنه باشد نمی رساند.اما اگر کسی به این مقام نرسیده باشد ولیبتواندمثلاً برق را اختراع کند و دنیا را روشن کند و به مردم خدمت کند آیا طبق نظر شما بگوید این کار را نمی کنم چون بی حاصلی و بی خبری است؟!!
آیا آن مادری که در پرورش فرزندش هدفش شیطانی است باید به او گفت به کودک خود غذا نده (تا بمیرد) چون این غذا دادن بی حاصلی و بی خبری است؟!! و…
ای سبک بالان این تذهبون، با چنین منطق های غلط و تمسخر آمیزی به کجا می روید، این ره که شما می روید به ترکستان است.
لذا می بینیم که مرحوم آیت الله صافی (ره) در خاتمه ی شرح حال خود ابتدا می نویسد (اینها همه به جا اما…) بعد، آن شعر را می نویسد یعنی این تحصیلات و فرا گرفتن علوم همه به جا و خوب است اگر چه در اوقات خوش هم قرارنگرفته باشد، اما از همه چیز بهتر و خوش تر آن اوقاتی است که با اخلاص عمل و هدف الهی با دوست به سر می شود حال چه آن اوقات، اوقات تحصیل باشد یا اوقات تفریح باشد یا اوقات عبادت و ذکر باشد یا اوقات غذا خوردن وخوابیدن یا کسب و کار باشد فرقی ندارد. این است مراد مرحوم آیت الله صافی از شعر مذکور.
الهی لا تكلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا ، والسلام علی من اتبع الهدی.
——————————————–
پی نوشت ها:
1- درسهای اخلاق، ص/913
2- درس های اخلاق و معارف/845