
اظهار نظر برخي از مـراجع تقليد و بزرگان درباره مـولوي
موضع آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
براساس گزارشهای انتشار یافته در سایت رسمی حوزه علمیه ی قم، آیت الله صافی گلپایگانی دو روز قبل در دیدار شورای علمی کنگره علامه بلاغی، از « ترویج بدعتها و ملاهی و مناهی در قالب کنگرهی مـولـوی شناسی» به شدت انتقاد کرده است.
آیت الله العظمی صافی گفته است: « همان اندازه که برگزاری کنگره هایی مثل علامه بلاغی برای اسلام و جامعه اسلامی مفید است، برگزاری کنگره هایی مثل مولوی تأسفبار است. »
وی برگزاری کنگره مولوی شناسی در تهران را که طی روزهای ششم و هفتم آبان ماه با حضور مقامات کشوری و همچنین محققانی از ۲۵ کشور جهان برگزار شد، موجب «ترویج بدعتها و ملاهی و مناهی» معرفی کرده و گفته است « برای مطرح شدن بعضی سخنان در این کنگره باید از امام عصر خجالت کشید. »
آیت الله العظمی صافی که اظهارات وی در سایت رسمی خود ایشان نیز انتشار یافته، دولت محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری ایران، را به خاطر تخصیص بودجه به برگزاری کنگره مولوی شناسی مورد سرزنش قرار داد و گفت: « پولهای زیادی برای ترویج این برنامه مضر خرج کردهاند، و از مطالب بدعتآمیز تا برنامهی رقص و سماع در این برنامه بوده است. »
وی در عین حال گفت: « به همان میزان که از خدمات ارزشمند دولت حمایت و تشکر میکنیم، برگزاری کنگره مولوی را نیز محکوم می نمائیم. »
محی الدین، بایزید، حلاج و مولوی از دیدگاه آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در کتاب معارف دین :
نظر خود را در مورد کسانی که به اصطلاح در زمره ی عرفا از آنها یاد شده (صوفیانی چون: محی الدین عربی، بایزد بسطامی، حسین بن منصور حلاّج و جلال الدّین محمد بلخی مولوی)به صورت مبسوط و مکفی بیان فرمایید.
جواب: با تقدیر از توجه و آگاهی شما. همانطور که مرقوم داشته اید این افراد ـ که به اصطلاح، عارف نامیده می شوند ـ اکثراً دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روشهای خرافی می باشند و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد.
این افرادی را که نام برده اید طریقه ی متشرّعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را نداشته اند. اگر هم برخی، آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند، برای شخص مسلمان، آراء و عقایدشان حجت نیست.
قدر مسلّم این که این افراد و آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیّع هیچ گاه مرجع و ملجأ نبوده است.
در همه ی ادوار و اعصار، رهبران عقیدتی شیعه، افرادی مثل: ابن بابویه ـ پدر صدوق ـ ، صدوق، شیخ مفیدها، شیخ طوسی ها، علاّمه حلی ها و مجلسی ها و صدها و هزارها عالم دیگر از این قبیل بوده اند که در ارایه ی مرزهای بین کفر و اسلام همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است. اکنون هم راه و صراط مستقیم، همان راه آنها است.
موضع آیت الله العظمی وحید خراسانی درباره ی مولوی:
عرفان پیش من است، همه ی مولوی را می خواهید پیش من است، هر جا را می خواهید برایت می گویم، فلسفه را بخواهید از اول اسفار تا آخر، از هر جا بگی، از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایت می گویم، اما همه اش کشک است. هر چه هست در قرآن و روایات است.
مضافاً براینکه وقتی این خبر به گوش مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت العظمی صافی گلپایگانی می رسد ایشان نیز در یک بیان لطیف و شیرین تری می فرماید: به کشک توهین شده است.[1]
[1] . فصلنامه نورالصادق سال سوم شماره ی 13، (فایل صوتی آن موجود است)
پاسخ آیت الله العظمی حاج سید صادق روحانی:
امام صادق(ع) : صوفیه از دشمنان ما می باشند.
بسمه جلت اسمائه
غلاة چند طایفه می باشند عده ای معتقدند که حضرت امیرالمومنین یا یکی از ائمه(ع) خدا و رب جلیل و اینکه آن حضرت خدای مجسم می باشند و این دسته شکی نیست در کفرشان و نجاستشان.
عده ای دیگر، نسبت الوهیت به آنها نمی دهند ولی معتقدند که امور راجعه به تشریع و تکوین همه به دست امیرالمومنین یا یکی از ائمه(ع) می باشد.ـ و معتقدند اَو ممیت و محی و خالق و رازق است.ـ و انبیاء گذشته را سرّاً و پیغمبر اسلام(ص) را جهراً تایید می نماید.ـ این هم مطلبی است خلاف ضروری چون امور تکوینی و تشریعی همه به دست خدای تعالی است
و اما صوفیه: مشایخ آنها معتقدند که دانش خود را مستقیما از خدا دریافت می کنند و محی الدین عربی راجع به بایزید بسطامی در مقدمه فتوحات مکیه صفحه 31 چاپ دارالصادر بیروت و نیز مشایخ آنان مدعیند وحی از جانب خدا مستقیما به آنان می شود. همان گونه که مولوی درباره بایزید می گوید که خداوند به او وحی نمود که تو قطب العارفین هستی و محی الدین درباره بایزید معجزه قائل است و غیر از اینها از کلمات کفرآمیز و لذا در روایت صحیحه از امام صادق(ع) نقل شده صوفیه از دشمنان ما می باشند و کسی که میل به آنها کند از آنها است و با آنها محشور می شود. و کسی که آنها را رد کند مانند کسی است که جهاد با کفار نموده بین یدی رسول الله(ص)
موضع آیت الله العظمی نوری همدانی درباره ی مولوی
آیت الله نوری همدانی، یکی دیگر از مراجع در قم نیز دوبار طی یک هفته مولوی را مورد حمله قرار داده است
آقای نوری همدانی ابتدا روز دوشنبه در دیدار با مسئولین هماهنگ کننده سازمان تبلیغات سراسر کشور گفت: «کتاب شعر مولوی از نظر ادب و تمثیل قابل استفاده است، ولی در این کتاب انحرافات بسیاری وجود دارد که با اصول و عقاید ما همخوانی ندارد و سبب منحرف شدن جامعه میشود. »
وی مولوی را شاعری منحرف معرفی کرده و گفت: «مولوی بینش درستی نسبت به اهل بیت نداشت و برخی از آثار او از اندیشههای انحرافی سرچشمه گرفته است. »
ایشان یکی از دلایل منحرف خواندن مولوی را این دانسته که مولوی کلمه مولا را در روایت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» به معنای دوست می گیرد در حالیکه در تفکر شیعی به معنای سرپرست و زعامت جامعه است.
وی بـا اعتراض بـه بـرگزاری کنگـره ی مـولـوی شناسی در تهران و تبریز گفت: « مراسمی که برای مولوی در چند روز اخیر بر پا شد، برای پیامبر و ائمه اطهار برپا نمی شود».
آیت الله العظمی نوری همدانی، روز چهارشنبه ۹ آبان نیز در حین برگزاری درس خارج فقه، بار دیگر مولوی را مور تهاجم قرار داد و گفت: « بعضی چند صفحه از مثنوی را خواندهاند و تصور کردهاند که کتاب خوبی است، اما اگر با دقت آن را مطالعه کنند با لغزشهای فراوانی مواجه خواهند شد. »
وی گفت: «ملای رومی، شاعر بسیار قوی است و در تمثیل خیلی مهارت دارد، اما نمیتوان مثنوی را به کسی داد تا از راهنماییهای آن استفاده کند. »
آیت الله العظمی نوری همدانی در توضیح دلایل منحرف خواندن مولوی، این بار با اشاره به تمجید مولوی از منصورحلاج گفت: « این در حالی است که در جلد پنجاه و یک بحارالانوار توقیعی از امام عصر در انتقاد از حلاج آمده است. »
وی علاوه بر مولوی، شاعرانی چون شیخ فریدالدین عطّار نیشابوری را مورد نقد قرار داد و گفت: « در کتاب تذکرة الاولیاء شیخ عطار، با عبارتهای پر آب و تاب، برای صوفیها چهره سازی شدهاست و برخی چون، بایزید بسطامی، ذوالنون مصری و منصور حلاج را از ائمه علیهم السلام نیز بالاتر دانسته اند. »
آیت الله العظمی نوری همدانی، در ادامه ی سخنانش با انتقاد از رواج صوفیگری در کشور، دراویش را از جمله دشمنان امام شیعه معرفی کرد و گفت: « در روایات به نقل از ائمه آمده است که صوفیها، دشمنان ما هستند. »
وی همچنین مدعی شد: «سلاطین جور و جباران روزگار مانند هارون الرشیدها و پادشاهان صفویه برای کسب وجههی دینی خود به تقویت صوفیها و ساختن خانقاهها روی آوردند. »
آیتالله العظمی نوری همدانی علّت اصلی مخالفت خود با برگزاری کنگره مولوی شناسی و انتشار آثار مولوی را نیز پنهان نکرد و با بیان اینکه «مولوی، صوفی و سنّی است»، گفت: «او ] مولوی [، ابوطالب ] عموی پیامبر اسلام [ را کافر و مشرک میداند و در اشعار خود، ماجرای غدیرخم را لوث کرده است. »
موضع آیت الله العظمی سیدمحمد باقر شیرازی دربارهی مولوی
بسیار جای تاثر و تاسف است افرادی که مورد انزجار اکثر بزرگان دین بلکه به نظر بسیاری از آنان محکوم به کفر می باشند مانند بایزید بسطامی، منصور حلاج، مولوی و ابن عربی وامثال آنها اگر چه در بعضی ازکلمات و نوشته های آنان مطالب حقی صادر شده باشد لکن وقتی که اکثر مطالب آنها بر خلاف موازین اسلام بلکه تمام ادیان آسمانی می باشد به چه میزان برای آنان همایش و کنگره گرفته می شود آن هم در وضعیت بسیار حساس کنونی کشور ، انجام این مراسم علاوه بر آنکه از هرجهت محکوم و مخالف با قانون و اساس مذهب جعفری هست موجب نکبت و مزید بر مشکلات و اختلاف طبقات می گردد
از خداوند تبارک و تعالی خواستارم این مملکت که تنها مملکت روی کره زمین به نام مبارک ائمه علیهم السلام است و در طول هزار و اندی سال با شهادت و فداکاری های ائمه طاهرین علیهم السلام و بسیاری از بزرگان دین و ملت رشید ایران با ایمان صاف و خالی از خرافات به دست ما رسیده ، مشوب به این ضایعات نشود و زحمات بزرگان دین از بین نرود.
موضع آیت الله العظمی سید عزالدین زنجانی درباره ی مولوی
در اينكه ايشان <مولوی> اعتقاد به اهل بيت عليهم السّلام ندارند و مطالبي بسيار بسيار بد و زننده دارند،حرفی نيست.
مشرب ايشان، سنی است و عايشه را كه در مقابل حجت عصر اميرالمؤمنينعلیه السلام لشگركشی كرد و جنگ جمل را به راه انداخت و دشمن مولای متقيان بود، را خاتون پاک معرفی میكند.
بدبختي مولـوي اين است كه ابوطالب علیه السلام را مشرک میداند. بدبخت بيچاره ميگويد كه ابوطالب علیه السلام در جهنم، كفش آهني از آتش دارد. در حالیکه حضرت ابوطالب علیه السلام معصومند؛ كما اينكه در زيارت ششم اميرالمؤمنين علیه السلام میخوانيم : « اَشهَدُ اَنَّكَ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ» . بلكه اين عبارت به نظر من بالاتر از عصمت را میرساند.
حضرت ابوطالب علیه السلام چه خدماتی كه به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نكردند تا مادامی كه زنده بودند كسی جرأت جسارت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نداشت.
اما در اينكه مولوی معلومات زياد داشته حرفی نيست و منافات ندارد كه مولوی عليرغم عقائد نادرستش، حرفهای خوبی هم داشته باشد، حرفهايی كه عالم پسند باشد.
اگر ما حرفهـای خوب او را انكـار كنيم بـه او صدمه نمیخورد، به مـا صدمه میخورد چون اين حرفها در تمام دنيا روشن است و جای انكار ندارد و اشكالی در گفتن حرفهای خوبش نيست، چنانچه در روايات هم آمده است.
سپس معظمله به حالت شوخی فرمودند: مولوی حرفهای خوبی دارد، كما اينكه چرچيل هم حرفهای بسيار خوبی داشت و لابد بوش هم حرفهای خوبی دارد.
موضع حجت الاسلام سید محمد باقر شفتی درباره ی مولوی:
سؤال: خواندن كتب صوفيّه از قبيل مثنوى و غيره چه صورت دارد، حرام است يا نه؟
جواب: خواندن اين كتب در حقّ كسى كه خواهد مطلع شود بر صحّت و سقم آن و ايمن باشد از ضلالت، عيب ندارد ولكن اعتماد به آن كتب در مسائل فروع بیمعنى است و همچنين در مسائل اصول، مجملاً اعتماد به آن كتب در تحصيل مكلّف به قطعاً جايز نيست[1].
استاد مطهری و علامه ملاّمحمد طاهر قمی، مولوی را سنّی اشعری مذهب، صوفی، جزء فرقهی حلاجیّه و معتقد به وحدت وجود دانستهاند.[2]
همچنین استاد مطهری و مرحوم مدرس تبریزی معتقدند که نسب او به ابوبکر بن ابی قحافه میرسد.[3]
[1] . رساله سؤال و جواب: صفحه 869 نسخه خطّى / خاتمة في المتفرقات.
[2]. آشنایی با علوم اسلامی استاد مطهری، ج2 «عرفان»، ص50، تحفة الاخیار، علامه ملا محمد طاهر قمی، ص130.
[3]. آشنایی با علوم اسلامی، ج2 «در معرفی مولوی» ص123، ریحانة الادب، مرحوم مدرس تبریزی، ج6، ص30.
موضع آیت الله العظمی حاج شیخ حسن صافی اصفهانی درباره ی مولوی:
مولوی منحرف است و معتقد به امامت نوعی است او درباره ی مرشد یا ولیّ می گوید
پس به هر دوری ولیّی قائم است ***** تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حیّ قائم آن ولّی است*****خواه از نسل عمر خواه از علی است
مهدی و هادی وی است ای راه جو ***** هم نهان و هم نشسته پیش رو
موضع علامه خوئی درباره ی مولوی:
در شرح نهج البلاغه 6/225 میگوید:
از احمد غزالی و محی الدین و عبدالرزاق کاشانی و عبدالله شبستری نقل کرده که اینها معتقدند که: شیطان سلطان العارفین است و اخلاص و توحیدی که داشت باعث شد که برای غیر خدا سجده نکند.
موضع آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی درباره ی مولوی:
… آن هایی که سراغ مثنوی می روند، سراغ هر کسی می روند غیر از اهل بیت، آنها هستند که آب های دست خورده استفاده می کنند.می گوییم آقای نویسنده محترم، شما می روید سراغ ابن عربی، سراغ مولوی و آنها که افکارشان دست خورده است بروید سراغ علی (ع) بروید سراغ نهج البلاغه، بروید به طرف قرآن که آب را سرچشمه بردارید.[1]
[1] . کتاب صراط مستقیم.
موضع آیت الله حاج شیخ علی صافی درباره ی مولوی:
ترویج از بایزید و خرقانی و مولوی و امثال این ها ترویج از کفر، بدعت، تحریف، فساد، بی بندوباری، بی دینی و بی غیرتی است.[1]
[1] . اعلامیه ایشان در اعتراض به همایش ملی عرفان شرق.
مولوی در اشعار شماره 777 دفتر ششم : عزاداری برای سید الشهدا را مسخـره می کند که علامـه محمد تقی جعفـری به شدت به مولـوی اعتـراض می کند و چنین می گـوید:[1]
اما در ضمن، این حقیقت را هم نباید فراموش کنیم که گریه و ناله بر حسین(علیهالسلام) جنبهی عاطفی و معمولی ندارد که مورد تحقیر مافوق عاطفه و احساسات قرار بگیرد، زیرا روشن است که خاک تیرهی گور، آن هم با گذشت سیزده قرن و اندی، عاطفه طبیعی و گریههایی را که از احساسات طبیعی فوران میکند، خاموش میکند ، چنان که در مرگ پدران و فرزندان خود میبینیم. بلکه این گریهایست به حال حق و عدالت، که دستخوش هوای نفس یزید نابکار و پیروانش گشته است. بگذارید دفاع انسانها از حق و عدالت در صورت اشک تحولآور از اعماق جانشان برآید، تا آشکار شود که حق و عدالت از اعماق جانها سرچشمه میگیرد. نه از رسوم و قراردادهای اعتباری و صوری و زودگذر. خود جلال الدین میگوید:
تا نگرید ابــر کی خنــدد چمــن*****تـا نگریـد طفل، کـی نوشــد لبن
طفـل یک روزه، همی داند طریـق*****کـه بگریـم، تـا رسد دایـه شفیـق
تـو نمیدانـی، که دایهی دایــگان*****کـم دهد بی گریه، شیرت رایـگان
گریـهی ابـر است و سـوز آفتـاب*****استـن دنیـا، همین دو رشتـه تـاب
اگر گذشتن و انقراض حادثهی کربلا، بتواند دلیلی به عدم لزوم یاد بود آن داستان باشد، حتی جلال الدین هم نمیتواند بگوید: تنها به حال خود گریه کنید، زیرا چنان که داستان خونین کربلا گذشته و به سلسلهی ابدیت پیوسته است. هم چنین تبهکاریها و گنهکاریهای ما نیز به حکم:
هر نفس، نو میشـود دنیـا و مـــا*****بـیخبـر، از نـو شـدن انـدر بقــا
عمر همچونِ جوی نـو، نو میرسد*****مستمــری مـینمایـد در جســد
گذشته و به پشت پرده طبیعت خزیده است، دیگر جایی برای گریه نمیماند.
اگر بگویید: گریه توأم با توبه و بازگشت، کثیفیها و لجنهای روح را شستشو میدهد، میگوییم: گریه بر داستان نینوا نیز کثافتها و لجنهایی را که به روی انسان و انسانیت با دست تبهکاران کشیده میشود، شستشو میکند و میگوید: روی انسان را پاک نگه بدارید.
ریزش قطرات خون و افتادن سرها و دستها و پاها و دوخته شدن چشمان حق بین را، با تیرها به دست کسانی که کوچکترین دلیل برای بزرگترین جنایتی که میکنند، در دست ندارند میبینند، میگریند و آه سوزان از سینه بر میآورند.
مگر این جریان انسان و انسانیتکش را میتوان بدون تأثر عمیق، که گریه و ناله نشان کوچک و نارسایی از آن تاثیر است، دید و یا شنید ـ که در جامعه بشری، حالتی میتواند بروز کند که گروهی بایستند و با فریاد بلند داد بزنند که ما چه کردهایم برای چه ما را میکشید؟ و چرا در کشتن ما همهی اصول انسانی را زیر پا میگذارید؟ و آن جامعه نتواند برای جنایتی که مرتکب میشود، دلایل مورد جنایت را رد کند و برای کار خود دلیلی اگر چه ظاهری فریبندهای داشته باشد، نتواند بیان کند!
آیا برای بر حذر داشتن انسانها از امکان بروز چنین حالتی بینهایت شرمآور نباید متاثر گشت؟ این تأثر و گریه یک حالت بازتابی منفی نبوده بلکه سازنده و نیرو بخش حیات انسانها است.»[2]
[1]. مثنوی مولوی، دفتر ششم، قسمت اول، ج13، تفسیر و نقد و تحلیل علامه محمد تقی جعفری.
[2]. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج13، ص289 به بعد (با تخلیص)