
شوخی با عقل
چکیده:
در این مقاله به بررسی محدودیتهای عقل پرداخته شده است و با استناد به قول ابن سینا ثابت شده که همه ی امور در حیطه ادراک عقل نیست و به ضعف عقل در شناخت ذات خداوند متعال اشاره شده است. و در آخر به وجه تسمیه عقل و تعریف آن پرداخته شده است.
شوخی با عقل
آیا محدود کردن فهم مستقل عقل به حیطه هایی خاص و برخی از حیطه ها را از دسترس فهم مستقل عقل خارج دانستن، به نفی مطلق حجیّت عقل می انجامد و این نوعی شوخی با عقل است؟ (1)
برخی برآنند که چنین است و به زعم آنان حجیت عقل تجزیه پذیر نیست؛ (2) اما حقیقت این است که حجیّت عقل تابع قضیه (همه یا هیچ) نیست و هیچ الزام منطقی بر این امر وجود ندارد. سؤال این است که چه مشکل منطقی پیش خواهد آمد اگر بگوییم، عقل در فهم مستقل این دسته از امور تواناست و عموم عقلا در این حیطه، اقدام به صدور حکم قطعی می نمایند؛ اما دسته ای دیگر از امور، از دایره فهم مستقل عقل خارج بوده و عقل نیاز به معلم دارد و عموم عقلا نیز حکم قطعی در این موارد ندارند؟
آثار و نوشته های خود فلاسفه مملو از سخنانی است که هم به محدودیت عقل در رسیدن به اعماق حقیقت اعتراف کرده اند و هم به محدودیت عقل در ارتباط با عرصه ها و زمینه های شناخت. (3) به عنوان نمونه، به موارد زیر بنگرید:
ابن سینا (م 428 ق)
(در توان بشر نیست که حقایق اشیاء را در یابد. ما از چیزها تنها خواص و لوازم و اعراض آنها را می شناسیم و فصل های مقوم هر یک را ـ که نشان دهنده ی حقیقت آنها هستند ـ درک نمی کنیم؛ بلکه همین اندازه می فهمیم که چیزهایی در عالم هست و خواص و اعراضی دارد؛ وگرنه ما حقیقت مبدأ اول، عقل، نفس، فلک، آتش، هوا، آب و زمین را درک نمی کنیم؛ حتی در مورد اعراض نیز به حقایق آن نمی رسیم.) (4)
شهاب الدین سهروردی (م 587 ق) :
(از آنچه گفتیم، آشکار گشت که ارائه (حد) ـ آن گونه که فیلسوفان مشّایی می گویند برای انسان ممکن نیست. پیشوای آنان [ابن سینا] نیز به دشواری آن (به دست آوردن حد برای اشیاء) اعتراف کرده است. بنابراین، تعریف ها و حدهایی که ما داریم، شامل چند خصوصیت است که در چیزی(محدود) جمع شده است، همین.) (5)
خواجه نصیرالدین طوسی (م 672 ق) :
(عقل نمی تواند به آنچه پیامبران بدان ارشاد می کنند (و می آموزند)، راه ببرد.) (6)
ملاصدرا (م 1050 ق) :
(باید بدانی که فاضلان زبده ی بشر، از درک حقایق امور آسمانی و زمینی ـ بدانسان که در خور است ـ و از احاطه به دقایق آفرینش و عجایب فطرت (سرشت خلقت) و آثار عنایت و حکمت الهی در آن ها، دستشان کوتاه است؛ بلکه بیشتری از فاضلان بشر از شناخت حقیقت نفس، یعنی ذات خود، ناتوانند … پس در صورتی که اطلاع کامل یافتن انسان از نفس خود و بدن خود ـ چنان که می سزد ـ امکان پذیر نباشد، چسان ممکن خواهد بود که در باره ی آنچه در عالم اجسام و عالم ارواح هست و می گذرد، اطلاع کامل به هم رساند؟) (7)
همچنین :
(همچنان که حواس از ادراک مدرَکات قوت نظر عاجزند، عقل نظری از ادراک اولیات امور اخروی عاجز است، و از این قبیل است معرفت روز قیامت که به قدر پنجاه هزار سال دنیاست و سرّ حشر و رجوع جمیع خلائق به پروردگار عالم و حشر ارواح و اجساد و نشر صحایف و نظائر کتب و معنی صراط و میزان و فرق میان کتاب و قرآن و سرّ شفاعت و معنی کوثر و انهار اربعه و درخت طوبی و بهشت و دوزخ و طبقات هر یک و معنی اعراف و نزول ملائکه و شیاطین و حفظه و کرام الکاتبین و سرّ معراج روحانی و هم جسمانی که مخصوص خاتم الانبیاء است و سایر احوال آخرت و نشأةَ قبر و هر چه از این مقوله از انبیاء: حکایت کرده اند، همه از علوم و مکاشفاتی است که عقل نظری در ادراک آن اعجمی است و جز به نور متابعت وحیِ سیّد عربی و اهل بیت نبوت و ولایتش ـعلیه و علیهم السلام و الثناءـ ادراک نمی توان کرد و اهل حکمت و کلام را از آن نصیب چندان نیست.) (8)
آیت الله جوادی آملی نیز بر محدودیت حوزه داوری عقل تصریح می کند: (عقل بعد از آن که نبوت، وحی و عصمت نبی را با استناد به محدودیت های آگاهی خود و نیاز انسان به معرفت فرامفهمومی اثبات کرد، از آن پس نمی تواند درباره ی آنچه که در حوزه ی داوری وحی است، اظهار نظر نماید. وظیفه ی عقل در قلمرو مسائل مختص به شریعت و جزئیات غیر قابل برهان، همانا اظهار عجز و بیان «لست ادری» است. عقل اگر درباره ی خصوصیات قبر، برزخ، قیامت و ویژگی های ارتباط اعمال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و عبادی خود با صور برزخی، دوزخی و بهشتی آن اعمال سخن گوید و درباره ی کیفیت شایسته معاملات و سیاسات و عبادات، نظیر دفعات نمازهای واجب و یا تعداد رکعات و یا اذکار هر رکعت و یا حرمت ربا و حلیّت برخی دیگر از معاملات به خود اتکا نماید و خویشتن را بی نیاز از وحی پندارد، به تعبیر مرحوم آقا علی حکیم مدرس، راهی جز جنون و دیوانگی نمی رود و این جنون ملازم با قبول تناقض است، زیرا عقلی که به ضرورت راهبر و راهنما استدلال می کند، چگونه ممکن است پس از آمدن راهنما، در حوزه ی کار او تصرف نماید و خود داوری کند؟) (9)
علاوه بر موارد فوق، مناسب است نگاهی به نظر فیلسوف یهودی، ابن میمون، درباره ی محدودیت عقل داشته باشیم:
(این مسأله که آیا قلمرو ادراک عقل تا کجا بوده و مرز یا میزانی که عالم معقول را از عالم ماوراء معقول جدا می سازد چیست، همواره محل بحث و گفتگو بوده است. ابو عمران موسی بن میون از جمله کسانی است که به محدود بودن عقل معتقد بوده و … می گوید: در عالم هستی اموری را می توان یافت که عقل می تواند به درک آنها نائل گردد، ولی برخی امور از حوزه ی ادراک عقل بیرون بوده و راه وصول و درک آنها برای انسان پیوسته مسدود است. ابن میمون قسم سومی را نیز مطرح کرده و معتقد است، برخی از امور در این عالم به گونه ای تحقق دارد که حالتی از آن معلوم است و حالات دیگر آن همواره مجهول باقی می ماند. در اینجا ممکن است گفته شود، چون عقل، بالذات مدرک است چیزی از حوزه ی ادراکات آن بیرون نمی ماند. ابن میمون به این سخن پاسخ داده و گفته است: مدرک بودن عقل، مستلزم این نیست که همه امور در حیطه ادراک عقل قرار گرفته باشد، چنانچه در مورد حواس نیز وضع به همین منوال است. حسِّ باصره می تواند بسیاری از اشیاء را مشاهده کند، ولی این توانایی به معنی این نیست که هر چیزی را در هر فاصله ای که قرار گرفته باشد، بتواند مشاهده نماید. این سخن در مورد حس سامعه و ذائقه و شامّه و سایر حواس نیز صادق است ….
به این ترتیب می توان گفت، در عالم هستی چیزهایی وجود دارد که عقل آدمی از درک آن ها ناتوان است …. ابن میمون روی این نکته تأکید می کند که عقل آدمی در هر حال از وصول به برخی از حقایق ناتوان است. او می گوید، آنچه در باب ناتوانی عقل نسبت به درک برخی از حقایق ابراز می شود، تنها سخن اهل شرایع نیست بلکه فلاسفه نیز به این واقعیت اعتراف کرده و در باب ناتوانی عقل نسبت به درک برخی امور سخن گفته اند.) (10)
از منظر روایات نیز این مسأله واضح است که عقل قادر به فهم مستقل بسیاری از امور نبوده و خود نیز به این محدودیت اذعان و اعتراف دارد و از نظر ائمه ی معصومین: این مرزبندی هرگز مستلزم نفی کلی حجیّت عقل نیست.
امام صادق علیه السلام در توحید مفضّل، شناخت اصل وجود خداوند را در حیطه ی ادراک عقل، اما احاطه به صفات او را خارج از برد ادراکی عقل می داند:
الامام صادق علیه السلام:
((اِنَّ العقل یعرف الخالق مِن جَهة توجب علیه الاقرار وَ لا یَعرفه بما یوجب لهُ الاحاطة بصفته، فان قالوا : فَكیف یُكلّف العبدُ الضعیفُ معرفتُهُ بِالعقل اللَّطیف وَ لا یحیطُ به؟ قیل لَهُم : اِنّما كلّفَ اَلعِبادُ من ذلك ما فی طاقَتِهم اَن یَبلغُوه و هُوَ اَن یوقِنوا بِهِ و یَقفوا عند أمرِهِ وَ نَهیهِ و لَم یُكلَّفوا الاحاطةَ بصفته)) (11)
ـ عقل، خداوند را تا آنجا می شناسد که اقرار به اصل وجود او می کند اما نمی تواند احاطه به [ذات و] صفت او پیدا کند، اگر بگویند: در این صورت چگونه بنده ی ضعیف با این عقل محدود مکلّف به شناخت خداوند شده است، پاسخ داده می شود که بندگان به اندازه ی طاقت و ظرفیت عقلی شان مکلف به شناخت خدا هستند و آن شناخت، چیزی بیش از اینکه به وجود خداوند یقین پیدا کنند و به فرمان او گردن نهند، نیست و آن ها مکلف به احاطه به [ذات و صفات] خداوند نیستند.
افزون بر مطالب فوق به این نکته ی مهم نیز باید اشاره شود که عموم فلاسفه ی مسلمان به ویژه اهل تشیّع، پذیرفته اند که در عرصه ی مسائل فقهی و فروعات دینی، حاکم اصلی، وحی و منبع و مرجع اساسی استنباط شرعیّات، قرآن و سنت است و برای عقل در استنباط فروعات فقهی سهمی اندک قائلند (12) و این مفهمومی جز اعتراف به محدودیت فهم مستقل عقل ندارد.
عقل مفهوم پرداز فلسفی یا عقل فضیلت پرور قرآنی؟
مطلب دیگری که در باب نسبت عقل فلسفی با عقل دینی قابل وارسی و تأمل است این است که اگرچه فلسفه (13)، عقل را به دو شاخه نظری و عملی تقسیم می کند و در پی کسب سعادت در دو عرصه ی نظر و عمل است و از حکمت عملی که شاخه ای از آن اخلاق است نیز سخن می گوید، اما عقل فلسفی عمدتاًَ توجه خود را معطوف به شناخت جهان می نماید و در پی کشف معماها و رازهای هستی است، همان گونه که در برخی تعاریف رایج فلسفه گفته می شود:
((الحكمة صیرورة الانسان عالماً عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی)) (14)
فلسفه همانند شدن جهان ذهنی انسان با جهان خارجی است.
و نیز:
((الحكمة هی العلم باحوال اعیان الموجودات علی ماهی علیها بقدر الطاقة البشریة)) (15)
فلسفه، دانش به حقیقت اشیاء و موجودات، به اندازه ی طاقت انسان است.
ملاصدرا نیز به تقدم عقل نظری بر عقل عملی تصریح کرده، عقل عملی را به منزله ی خادم و فرع بر عقل نظری می داند (16) و بالاتر آن که اساساً سعادت را منحصر به علم و معرفت دانسته و مدخلیتی برای عمل درآن قائل نیست:
(این فیلسوف بزرگ برخلاف فیلسوفان وجودی جدید، عقل نظری را بر عقل عملی مقدم دانسته و روی نظر و معرفت، بیش از عمل تکیه می کند. در نظر او، رأس همه ی سعادت ها و بالاتر از همه ی خوبی ها به دست آوردن حکمت حقیقی است و حکمت حقیقی نیز علم و آگاهی به حقایقی است که به مبدأ و معاد مربوط می گردد… این فیلسوف متألّه در اینجا به نکته ای اشاره کرده که کمتر کسی از اندیشمندان اسلامی به آن توجه کرده است؛ او می گوید: ملاک وصول به سعادت حقیقی، جز حصول علم و معرفت به حقایق مبدأ و معاد چیز دیگری نیست. بنابراین کسی که به این نوع معرفت دست می یابد، به سعادت حقیقی نائل می شود، اگر چه او در تمام مدت عمر خود هیچ گونه عمل بد یا خوبی را انجام نداده باشد عین عبارت صدرالمتألهین در این باب چنین است: (17)
((فلو فرض حصول هذه المعارف علی وجه ها فی قلب احدٍ من الآدمیین من دون عمل حسناً كان او قبیحاً لكان مؤمناً حقّاً فائزاً بالسعادة الحقیقیَّة من غیر قصور و خلل فی ایمانه )) (18)
در هر صورت، در قاموس فلسفه، آن کس عاقل تر است که بر استدلال های پیچیده، حل معضلات فلسفی و مفهوم پردازی تسلط بیشتری دارد، اما آیا در قاموس دین نیز چنین است و آنچه قرآن و عترت به عنوان شاخصه های عقل و عاقل ذکر کرده اند، چنان تلقی ای را تأیید می کند؟
حقیقت آن است که اگرچه یکی از ویژگی های مهم عقل دینی، علم و معرفت است و کمال عقل با میزان علم و معرفت آدمی سنجیده می شود، اما اولاً این علم و معرفت، عمدتاً محصول وحی و منبعث از تعالیم انبیاء است، نه تولید ذهن و مغز بشری؛ ثانیاً علم و معرفت دینی، بیش از آنچه که ناظر به فهم رازهای عالم هستی و مسائل پیچیده وجودشناسی باشد، معطوف به شناخت کمالات، فضائل اخلاقی و معنوی و تکالیف دینی برای ستیز با رذائل نفسانی، غلبه بر نفس اماره و قرب به حضرت حق است و آنجا هم که سخن از معارف طبیعی و جهان شناسی است، اغلب با نظر به تأثیری است که بر کسب فضایل و کمالات اخلاقی دارد.
اکنون برای توضیح بیشتر در مورد ماهیت عقل دینی، به مطالب زیر می پردازیم:
اول: عقل دینی که برگرفته از واژه عربی عقل است از ریشه عقال، به معنی زانو بند شتر است و این نور فطری و موهبت الهی را از آن جهت عقل می گویند که عقال بر نفس اماره آدمی است:
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ((ان العقلَ عقالٌ من الجَهل و النفس مثل اَخبثِ الدّوابِ فان لَم تَعقل حارت، فالعقل عِقالٌ مِن الجَهلِ)) (19)
ـ عقل، بازدارنده از جهل است و نفس آدمی چون فرومایه ترین جنبدگان است که اگر خرد نورزد، سرگردان می شود. پس عقل بازدارنده از جهالت است.
نتیجه اینکه اگر فردی عالم به رازهای هستی و یا هر علم دیگری باشد اما بر نفس اماره خویش مهار نزند، در قاموس دینی عاقل به مفهوم تام و کامل آن نیست.
دوم: ضد واژه (عقل) در قرآن و عترت، واژه ی (جهل) است اما با این توضیح که برای جهل چهار معنا وجوددارد و باید روشن شود که کدام یک از این معانی، ضد واژه ی عقل است: (20)
1- مطلق جهل :
مطلق جهل، یعنی نداستن چیزی و علمی؛ اما باید دانست که هر نوع جهلی مذموم نیست بلکه در مواردی ممدوح است، همان گونه که هر نوع دانایی ممدوح نیست و در مواردی مذموم است:
الامام علی علیه السلام: ((رُبَّ علمٍ اَدّی اِلی مَضَلّتك)) (21)
ـ ای بسا دانشی که موجب گمراهی ات گردد.
ـ ((ایّاكم و تَعلُّم النُّجُوم اِلّا ما یُهتدی بهِ فی بَرِّ اَو بَحرٍ، فانَّها تَدعُوا اِلی الكَهانة و المُنجَّمُ كالكاهن و الكاهن كالسّاحرِ و السّاحرُ كالكافِرِ وَ الكافِر فی النّارِ)) (22)
ـ از آموزش دانش نجوم جز به اندازه ای که به کار پیدا کردن جهت و مسیر در خشکی و دریا می آید، بپرهیزید، زیرا این دانش انسان را تشویق به کهانت و پیشگویی های کاهنانه می کند که در این صورت، منجم مانند کاهن و کاهن مانند جادوگر و جادوگر چون کافر است که جایگاهش در آتش است. بنابراین، بعضی از علوم، مذموم و مایه ی گمراهی و عذاب است و جهل به این علوم، مطلوب است. مقصود از جهل مقابل عقل، این معنا نیست و بلکه بعضاًَ خود از لوازم عاقل بودن است.
2- جهل به معارف و دانش های سودمند :
آگاهی به برخی از معارف و دانش ها برای انسان ها و جوامع سودمند و مفید است و در حدّی نیز ضروری حیات و زندگی است مثل علوم و فنونی که به کار تنظیم معیشت انسان ها می آید، اما اطلاع از این علوم برای همگان ضروری نیست و جهل به آنها ـ در صورتی که به اندازه ی رفع نیازهای معیشتی، عالم به آنها وجود داشته باشد ـ مذموم و منشأ تباهی و فساد نخواهد بود این معنای از جهل نیز در مقابل عقل قرار ندارد، اگرچه ممکن است یکی از شاخه های جهلِ مقابل عقل (به معنای چهارم) به شمار رود. بدین معنا که اگر افراد و جامعه ای به اندازه ضرورت و رفع نیازهای معیشتی خود، دانای به این علوم نباشند، به اقتضای عقل عمل نکرده اند؛ و البته فقدان چنین جهلی، الزاماً به مفهوم عاقل بودن نیز نخواهد بود.
3- جهل به دانش ها و معارف ضروری برای انسان :
سعادت و رستگاری انسان ها، وابسته به آگاهی آن ها نسبت به برخی علوم و معارف است و فقدان این علوم قطعاً منجر به هلاکت و شقاوت افراد و جوامع خواهد شد، مثل آگاهی بر ارکان و اصول دین، تکالیف دینی، ارزش ها و فضایل اخلاقی و … اطلاع از این دانش ها و معارف نیز تنها یکی از اجزا و شرایط لازم برای عاقل بودن است و نه همه ی عقل؛ و بلکه ممکن است فردی نسبت به این علوم و معارف، عالم باشد اما به دلیل آن که فاقد دیگر اجزای عقل و شرایط عاقل بودن است، از زمره ی عاقلان خارج شده و به جرگه جاهلان (معنای چهارم) بپیوندد.
4- جهل، به معنای موجودی ضد عقل :
در قرآن و سنت معنای دیگری نیز برای جهل وجود دارد که برخلاف سه معنای پیشین، جنبه عدمی (عدم العلم) نداشته بلکه امری وجودی است و مانند عقل، مخلوق الهی است و همراه با عقل در وجود انسان ها تعبیه می شود. این موجود، همانند عقل دارای ویژگی ها و خواصی ویژه خود می باشد و پیوسته در وجود آدمیان در کشاکش با عقل است:
الامام صادق صلی الله علیه و آله و سلم: ((اِنَّ الله خَلَقَ العقل وَ هُوَ اَوّلُ خَلقٍ مِن الرَّوحانِیّین عن یمین العَرشِ من نوره، فقال لَهُ : اَدبر فَأدبرَ، ثُمَّ قال له : اَقبِل فأَقبلَ فقال الله ــ تبارك و تعالی ــ خَلَقتُكَ خَلقاً عَظیماً و كرَّمتُكَ عَلی جمیع خَلقی، ثمَّ خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحر الأجاجِ ظلمانیاً فقال لَهُ : اَدبِر فَأدبر، ثمَّ قال لَهُ: اَقبِل فَلم یُقبِل، فقال لَه استكبَرتَ، فَلَعَنَه)) (23)
خداوند عقل را به عنوان اولین مخلوق روحانی، از جانب راست عرش و از نور خود آفرید و به او گفت: دور شو، دور شد؛ سپس گفت: پیش آ، پیش آمد؛ آن گاه خداوند فرمود: تو را عظیم القدر آفریدم و بر دیگر مخلوقاتم برتری دادم.
پس از آن جهل را از دریایی شور و تاریک آفرید و به او گفت: دور شو، دور شد؛ سپس گفت: پیش آ، پیش نیامد؛ خداوند به او فرمود: استکبار ورزیدی؛ و او را لعنت کرد.
در حدیث مشهور جنود عقل و جهل (24) برای هر یک از دو، هفتاد و پنج جند و نیرو ذکر شده است که هر جُندی از جهل، رو در رو با جندی از عقل است (خیر و شر، ایمان و کفر، عدل و جور، شکر و کفران و…) و از جمله جنود این دو، علم و جهل است که در اینجا مقصود از جهل، معنای سوم و بعضاًَ دوم است.
بنابراین، مقصود از جهل مقابل عقل، همین معنای چهارم است و نکته مهمی که از این بحث منتج می شود این است که از نظر قرآن و عترت، آگاهی از رازهای هستی و فهم حقیقت موجودات و انعکاس جهان عینی در ذهن ـ در حیطه هایی که مورد سفارش و مطلوب است ـ یکی از جنود و اجزا و شرایط عقل به شمار می رود و برخلاف نگرش فلسفی، تمام عقل و حتی بخش عمده و غالب عقل نیز نیست. عاقل از نظرگاه دین، کسی است که علاوه بر علم و اطلاع از دانش ها و معارف ضروری برای سعادت انسانی، از ویژگی هایی چون ایمان، صبر، حلم، شکر، رضا، توکل، عفت، تواضع، تسلیم (در برابر حق )، قناعت، محبت، صدق و … نیز برخوردار باشد و بر جنود جهل غلبه کرده باشد.
از این نظرگاه، اگر فردی مسلط بر پیچیده ترین مباحث و استدلال های فلسفی (با فرض مطلوب بودن فلسفه)، ریاضی، فقهی، قرآنی، حدیثی و …باشد، اما دچار خصلت هایی چون کبر، حسد، ریا، حرص و … باشد، قطعاً از مدار عقل و عقلا ـ به معنای تامّ کلمه ـ خارج و در جرگه جهّال قرار می گیرد.
سوم: مروری بر آیات و روایات مربوط به عقل، به وضوح بیانگر این معنا است که در عقل دینی برخلاف عقل فلسفی، اتّصاف به صفات و فضائل اخلاقی و تقید به انجام اعمال شایسته و پرهیز از زشتی ها و رذائل اخلاقی، جایگاهی بس مهم و بلند دارد و حتی آنجا که در عقل دینی، سخن از علم و معرفت است، مقصود علم و معرفتی است که آثار نیک آن در عمل و رفتار فرد عاقل ظاهر شود و نه آن که صرفاً در حد محفوظات ذهنی باشد. اینک به عنوان نمونه به پاره ای از این آیات و روایات بنگرید تا فاصله عقل مفهوم پرداز فلسفی از عقل فضیلت پرور قرآنی روشن شود:
1. ((وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فىِ أَصحْابِ السَّعِير)) (25)
ـ دوزخیان گفتند: اگر آیات الهی را می شنیدیم یا تعقل می کردیم اکنون در زمره ی جهنمی ها نبودیم.
2. ((أَ تأمرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلا تَعْقِلُون)) (26)
ـ آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خویش را فراموش می کنید، در حالی که دانای به آیات الهی هستید؛ چرا تعقل نمی کنید؟
3. ((وَ لَلدَّارُ الاَخِرَةُ خَيرٌْ لِلَّذِينَ يَتّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون)) (27)
ـ سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر[از دنیا] است، چرا تعقل نمی کنید؟
4.((أُفٍ ّ لَّكمُ ْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أَ فَلا تَعْقِلُون )) (28)
ـ اف بر شما و آنچه جز خدا می پرستید، چرا تعقل نمی کنید؟
5. ((إِنَّ فى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأرضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهارِ لاَياتٍ لّأِولىِ الْأَلبابِ * الَّذِينَ يَذْكرُونَ الله قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ جُنُوبهِمْ وَ يَتفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ رَبّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا باطِلًا سُبْحَانَك فقِنَا عَذَابَ النّارِ)) (29)
ـ در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه هایی برای خرمندان است، همانان که ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده به یاد خدا هستند و در آفرینش آسمان ها و زمین اندیشه می کنند و بدین نتیجه می رسند که خدایا هستی را بیهوده و بی غرض نیافریدی، منزهی تو، ما را از آتش در امان دار.
6. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ((العقلُ ما عُبِدَ به الرَّحمن واكتُسِب به الجنان)) (30)
ـ عقل منشأ عبادت خداوند و به چنگ آوردن بهشت است.
7.((قَسَّمَ الله تعالی العقلَ علی ثَلاثةِ اَجزاء فَمَن كُنَّ فیه كَمُلَ عَقلُهُ وَ مَن لَم یَكُّنَ فیه فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفةِ بالله، و حُسنُ الطّاعةِ لَه و حُسنُ الصّبرِ عَلی اَمرِه عزوجل)) (31)
ـ خداوند عقل را به اجزای سه گانه تقسیم نمود. هرگاه این سه جزء در فردی باشد، عقلش کامل است و الا بی عقل است:1 . شناخت صحیح خداوند 2.اطاعت نیک از او 3.صبر جمیل در انجام فرمان های او
8. لَمّا سُئلَ عن العقل، قال صلی الله علیه و آله و سلم: ((العمل بِطاعةِ الله وَ اِنَّ العَمّال بِطاعة الله هُمُ العقلاء)) (32)
ـ از رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم درباره ی عقل پرسش شد؛ فرمود: عقل اطاعت از خداوند است و عقلا کسانی جر مطیعان خداوند نیستند.
9. الامام علی علیه السلام: ((اَكمَلُ النّاس عقلاً اَخوَفُهُم لِلّه و أطوَعُهُم لَه)) (33)
ـ عاقل ترین مردم، خداترسان و مطیعان او ـ جلّ و علا ـ هستند.
10. ((الدّین وَ الأَدَب نتیجة العَقل)) (34)
ـ دین و ادب نتیجه ی عقل است.
11. ((اَلخُلُقُ المحمود مِن ثِمارِ العقل)) (35)
ـ اخلاق نیک از دستاوردهای عقل است.
12. ((العَقلُ شَجَرةٌ أصلُها التُّقی، و فَرعُها الحَیاءُ، و ثَمرتُها الوَرعُ .فَالتَّقوی تَدعو ألی خِصالٍ ثَلاثٍ : ألَی الفِقه فی الدین، و الزُّهد فی الدُنیا، والانقِطاع ألی الله تعالی. وَالحیاءُ یَدعو ألی ثَلاثِ خِصالٍ: ألی الیَقینِ، و حُسن الخُلقِ، و التّواضع و والوَرَعُ یَدعوا ألی خِصالٍ ثَلاثٍ: ألی صِدقِ اللّسانِ، والمُسارَعَةِ ألی البّرِ و تَرك الشُبُهات)) (36)
ـ عقل درختی است که ریشه اش تقوی، شاخه اش حیاء و میوه اش ورع است. محصول تقوی سه چیز است: تفقه در دین، زهد در دنیا و انقطاع از ماسوی به سوی خداوند. محصول حیاء نیز سه است: یقین، اخلاق نیک و تواضع؛ و ورع نیز سه دستاورد دارد: راست گفتاری، شتاب به انجام نیکی ها و پرهیز از شبهه ها.
13. ((انما العقل التَجنُبُ مِنَ الاِثم والنَظَرُ فی العواقب وَ الاخذُ بالحَزم)) (37)
ـ عقل چیزی جز اجتناب از گناه و عاقبت اندیشی و دور اندیشی نیست.
14. ((ثَمرة العقل لزوم الحَقَّ)) (38)
ـ میوه ی عقل حق مداری است.
15.((العاقل مَن قَمَعَ هَواهُ بِعَقلهِ)) (39)
ـ عاقل آن است که ریشه هوای نفس را با عقلش برکند.
16.((حدّ العقل الانفصال عن الفانی والأتصال بالباقی)) (40)
ـ عقل، انقطاع از دنیا و پیوستن به آخرت است.
مجله ی نورالصادق، شماره ی 14 و 15
1-ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام 1/41
2-همان3/404-401
3-البته همان گونه که در پیش گفتیم این نوع اعترافات فلاسفه در تناقض با مشی عملی آنان است که همه عرصه ها و حیطه ها را جولانگاه فکر و اندیشه شان قرار می دهند.
4-حکیمی، محمدرضا، اجتهاد و تقلید در فلسفه/15 (به نقل از التعلیقات /34-35 و 137)
5-همان/19، به نقل از حکمة الاشراق 2/21
6-همان/187،به نقل از تلخیص المحَصَّل/53
7-ملاصدرا،اسفار 7/119-118
8-ملاصدرا،رساله ی سه اصل/58
9-جوادی آملی،عبدالله، رحیق مختوم، بخش سوّم از جلد دوّم/422 و 421
10-ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام 1/366-364
11-بحارالانوار3/147
12-ر.ک به:طباطبایی،سید محمد حسین، المیزان 5/255
13- Philosophy
14-السیاسة المدنیّة /414
15-همان/413
16-ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام 2/340، به نقل از شرح اصول کافی/316
17-همان3/80
18-اسرارالآیات/4
19-تحف العقول/15، بحارالانوار1/117
20-ر.ک به: العقل و الجهل فی الکتاب و السنة /171
21-غررالحکم/ح5352
22-خصال/297، همچنین ر.ک به: محمدی ری شهری ، محمد، العلم و الحکمة فی الکتاب و السُّنة 297-294
23-کافی1/21
24-کافی1/21
25-ملک/10
26-بقره/44
27-انعام/32
28-انبیاء/67
29-آل عمران/191-190
30-کافی1/11
31-العقل و الجهل فی الکتاب و السُّنة /97
32-همان/106
33-تحف العقول/50
34-غررالحکم/ح 1693
35-همان/ح1280
36-حسینی، محمد بن حسن ، المواعظ العدیدة/160
37-غررالحکم/ح 3887
38-همان/ح4602
39-همان/ح 2198
40-همان/ح 4905