
آثار رياء و سمعه (شرك خفّى) (1)
اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم، حسبنا اللّه و نعم الوكيل نعم المولى و نعم النّصير.
بحثمان در مورد توحيد عبادى بود. يعنى ما موظّفيم غير خدا چيز ديگرى را پرستش نكنيم. عملمان را هم بر همين مبنا قرار داديم، كه در هر عبادتى قصد قربت داشته باشيم و اگر تبرّكى است، توسّلى است و امثال ذلك، اينها شرك نيست، مصداق عبادت نيست. به امر خدا غير خدا را وسيله قرار دادن است و هيچ مانعى ندارد. غير خدا را اگر عبادت كنيم شرك است. منتهى ما يك رقم شرك داريم كه نمىتوانيم به راحتى خودمان را از آن تبرئه كنيم و آن شرك خفّى است. هر چيزى آفتى دارد. آفت عبادت چيست؟ آفت هر عبادتى ريا است. و يا سُمْعة.
فرق ريا و سمعه:
فرق ريا و سمعه اين است كه ريا كارى مىكند كه ديگران ببينند، از ريشه رؤيت است، و سمعه از ريشه سَمْع است كارى مىكند كه ديگران بشنوند. يعنى هدفش از انجام اين كار ولَوْ خدا باشد امّا بدش هم نمى آيد ديگران هم اين كار را ببينند. مثلاً صدقه مىخواهد بدهد اين مىتواند يواش دست بكند در جيبش اين صدقه را به يك فقير بدهد، اما کاری مىكند كه ديگران ببينند، مگر آدمى باشد قوىّ القلب و قوىّ الايمان كه كار را علنى و بى ريا انجام بدهد.
قرآن مىفرمايد: «اِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعمَّا هِىَ» اگر صدقات را علنى هم بدهيد خوب است امّا «اِنْ تُحْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ» امّا بهتر اين است كه مخفى بكنيد. اين ديگر مسلّماً از ريا مبّرى است. يا كارى مىكند ديگران بشنوند. نماز شب مىخواند كسى هم نيست كه ببيند. اما فردا پيش از ظهر خیلی آب مىخورد می پرسند چرا خيلى آب مىخورى؟ مىگويد نماز شب آب مىكِشد[یعنی آدم را تشنه می کند] اين را مىگويد كه ديگران ولو نديده باشند اما بشنوند. اين مىشود سُمعه.
هم ريا مبطلِ عمل است و هم سُمعه. حالا اينجا اختلافاتى هست در مسئله ريا. خوب رياى حين العمل يا سمعه حين العمل بحثى نيست كه مبطلِ عمل است. و نمازِ با ريا هم كه آدم بخواند ثواب كه ندارد، گناه هم دارد. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ وَ الَّذينَ هُمْ يُرائونَ» ريا مىكنند «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» ريا مىكنند در نماز و زكات هم نمى دهند. «ماعون» يا به معناى زكات است يا به معناى چيزهاى ريز، خرده ريز، مثلاً يك كسى مىآيد از شما يك چوب كبريت مىخواهد، شما به او نمىدهيد. اين ماعون است. به هر حال چه ريا و چه سمعه موجب ابطالِ عمل مىشود حينَ العمل.
حالا اختلافى است كه بعدالعمل هم ريا مبطل است؟ آنوقتى كه انجام مىداده كسى نبوده ببیند بعد فردا مىآيد به رخ ديگران مىكشد. این کار، آن عملِ قبلى را باطل مىكند يا نه؟ اينجا محلّ کلام است بين فقهاء كه مبطل است يا مبطل نيست.
معنای لقاء الله:
قرآن مىفرمايد «مَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّه اَحَداً» مىفرمايد كسى كه مىخواهد خدا را ملاقات كند كه ما قبلاً هم معنىِ لقاءاللّه را گفتهايم يعنى چه. حالا هم دوباره تكرار مىكنم، معناى لقاءاللَّه خيلى راحت است. «لقاء» مصدر باب مفاعلة است. «لَقِىَ يَلْقى» را مىآوريم به باب مفاعلة مىشود «لاقى يُلاقى مُلاقاة و لِقاءً»، «مضاربةً و ضِراباً» مصدر باب مفاعله است. آنوقت لقاء يعنى من شما را ببينم، شما هم مرا ببينيد. اگر شما مرا ببينيد اما عكس آن نباشد يا من شما را ببينم اما عكس آن نباشد اين لقاء نيست. مىگويد من با فلانى ملاقات داشتم يعنى هم او مرا ديد و هم من او را ديدم. اين ملاقات است.
حالا لقاء يعنى چه؟ خدا همه را مىبيند، همه وقت هم ما را مىبيند. «اَلَمْ يَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ يَرى» هيچ چيز بر خدا مخفى نيست. فرمود كه اگر مىخواهى معصيت كنى برو جائى كه خدا تو را نبیند، گفت كجا بروم؟ هر جا بروم خدا مرا مىبيند «هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَ ما كُنْتُمْ» هر جا باشيد خدا با شماست. پس آن طرف قضيّه بحثى ندارد كه خدا ما را مىبيند. اگر ما هم خدا را ديديم مىشود لقاء. امّا اگر ما خدا را نديديم لقاء نيست.
لقاء براى مؤمن و كافر در هنگام مرگ صورت مىگيرد، چرا؟ چون وقتى انسانها مىميرند اين پرده هاى مادّى عقب مىرود. چه آنهائى كه مؤمن اند كه خدا را با چشم دل مىبينند. آنهائى هم كه كافرند حالا كه از دنيا مىروند و رابطه شان با عالَم مادّى قطع مىشود خدا را با چشم دل مىبينند، همان جاست كه مىگويند «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ» پس مؤمن و كافر بعد از اينكه روح از بدنشان مفارقت كرد اگر كافر باشند، ترديد، شك هر چه داشته باشند از بين مىرود. «فاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأَتِيَكَ الْيَقينُ» مال همان وقت است. يعنى «حَتَّى يَأْتِيَكَ الْمَوْتُ» موت عامل يقين است. چه براى مؤمن چه براى كافر. پس بعد از موت لقاء حتمى است. براى مؤمن و كافر. ولى در دنيا اين جور نيست مؤمنين با چشم دل خدا را مىبينند. اميرالمؤمنين مىفرمايند «ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلَّا وَ رِأَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ» مىپرسند از حضرت كه آيا شما خدا را ديدهايد؟ فرمود «لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَهُ» خدايى را كه نديده باشم عبادت نمىكنم، البتّه حضرت توضيح مىدهند كه «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْايمانِ» یعنی مؤمن در دنيا خدا را با چشم سرش نمی بیند بلکه با چشم دلش مىبيند. آنوقت براى مؤمن در دنیا لقاءحاصل مىشود چون خدا او را مىبيند او هم خدا را مىبيند. اين مى شود لقاء.
حالا اگر كسى مىخواهد با خدا ملاقات كند، هر كس آرزو دارد شخصيّتها را ببيند بعد هم افتخار مىكند كه من با او ملاقات كردم. حالا يكى نظرش خيلى بلند است مىخواهد با خدا ملاقات كند. چه كار كند كه با خدا ملاقات كند؟ مىفرمايد «مَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّه» چارهاش خيلى آسان است. «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» اوّلاً زحمت نكشيده نمىشود خدا را ملاقات كرد. كار مىخواهد عبادت مىخواهد شب بيدارى مىخواهد. آن رياضتهاى عجيبى كه بندگان خدا كشيدند آنها را مىخواهد. پس عمل مىخواهد عمل هم بايد عمل صالح باشد كه مورد قبول خدا باشد. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّه اَحَداً» عبادتش را هم براى غير خدا انجام ندهد.
شريك براى خدا قرار ندهد. يعنى خالص باشد يعنى هدفش فقط و فقط و فقط براى خدا باشد چون بعضىها عبادت مىكنند براى چيز ديگر. هدفشان خدا نيست. اينها خلوص ندارند. اين عاملِ اين نمىشود كه انسان با خدا ملاقات كند كه مىدانيد خلوص هم خيلى مهمّ است. «اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ هالِكُونَ اِلَّا الْعالِمُونَ وَ الْعالِمُونَ كُلُّهُمْ هالِكُونَ اِلَّا الْعامِلُونَ وَ الْعامِلُونَ كُلُّهُمْ هالِكُونَ اِلَّا الْمُخْلَصُونَ» آنوقت به اينجا که مىرسد مىگويد «وَ الْمُخْلَصُونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ» به مقامِ خلوص رسيدن خيلى مشكل است. حالا چطور مىشود كه انسان به لقاءالله موفّق مىشود. وقتى انسان مخلِص شد مرحله بعدش اين است مخلَص مىشود. يعنى وقتى تلاش كرد كه براى غير خدا كار نكند خدا او را براى خودش انتخاب مىكند، مىشود مخلَص.
حالا من يك مثال مىزنم. بعضى هستند يك شاگردى آورده اند در مغازه شان برايشان كار كنند اين شاگرد دو حالت دارد. يك وقت است مقداری براى اين آقا كار مىكند، بعضى وقتها هم مىرود براى كسانِ ديگر كار مىكند. اين مخلِص نيست چون براى غير اين بنده خدا هم در جاهاى ديگر كار مىكند. گاهی هم هر كارش مىكنند که مقداری جای دیگر کار کند مىگويد نه ما پيش اين استاد كه آمدهايم جاى ديگر نمىرويم. وقتى استاد بفهمد اين هيچ جا نمىرود فقط براى او كار مىكند آنوقت تمام اسرارش را به او مى گويد. مىشود مَحرم سِرِّ اين استاد، اوّل مخلِص است فقط براى اين استاد كار مىكند نه براى ديگرى بعد استاد اين را براى خودش انتخاب مىكند. مىشود مخلَص. آنوقت مخلَص كه شد ديگر شيطان درش نفوذ ندارد. شيطان مىگويد: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ اِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» كسى كه مخلَص شد ديگر شيطان جرأت نمىكند نزديكش بيايد.
پس آن كسى كه مىخواهد خدا را ملاقات كند و نتيجه ملاقات اين است كه خدا هم او را براى خودش انتخاب مىكند (خيلى كه خدا مىخواهد يوسف را بالايش ببرد مىگويد «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» خيلى مقام را مىبرد بالا مىگويد از عباد مخلَص ماست.) چه كار بايد بكند؟ راهش خيلى آسان و خيلى هم مشكل است. اما آسان است. «فليعمل عملا صالحا» كار ندارد يك تسبيح دست مىگيرد مرتّب ذكر خدا مىگويد. «لا اله الّا اللَّه». امّا مشكل اين است كه «و لا يشرك بعبادة ربّه احدا» بتواند در عبادت شرک نورزد ، آنوقت اين با خدا ملاقات خواهد كرد یعنی همانطور كه خودش را به خدا نزديك مىكند خدا هم خودش را به او نزديك مىكند، مى شود لقاء. اين نتيجه اخلاص است.
امّا اگر كسى در عبادت شریك براى خدا قائل شد نماز خواند غير خدا هم در نظرش بود اين خيلى حسّاس است. حديث داريم كه «اَلرّيا اَخْفى مِنْ دَبيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفا» يعنى مثلاًَ يك مورچه آمده از روى سنگ مرمر عبور كرده بعد مىخواهيد جاى پايش را شما مشخّص كنيد، آیا مىشود؟ خيلى دقيق است فرمود ريا وارد عمل مىشود و شناختنش خيلى مشكل است. خيلى ظريف عمل آدم را خراب مىكند. مثل ميكروب مىماند. ميكروب براى ما قابل رؤيت نيست امّا يك وقت نفوذ مىكند وارد خون مىشود و تمامِ اُرگان بدن را به هم مىريزد و بدن را به فساد مىكشاند. ديده هم نمىشود مشكلِ دشمن همين است. شيطان مىگويد «لَأتِيَنَّهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَرَوْنَنى» خطر من براى مردم اين است كه من آنها را مىبينم آنها مرا نمىبينند. چطور ريا وارد عمل مىشود ما نمىبينيم. ناخواسته يك وقت مىبينيم عملمان دود شده مثل خاكستر به باد رفته چرا؟ چون پای غير خدا در كار بوده. عبادت نابود شده. نامرئى هم هست. «اخفى من دبيب النّمل على الصّفا»
لذا از خدا بايد استمداد كرد كه خدایا حالتى به ما بده كه غير تو را نبينيم كه بخواهيم برايش كار بكنيم. اگر آدم به اينجا رسيد كه اصلاً غير خدا را كأنّه نبيند اگر آنقدر انسان به خدا توجّه كند كه اصلاً مخلوق برايش مطرح نباشد اعتنائى نداشته باشد، حالا هزاران نفر هم حاضر و ناظر باشند و اعمالش را ببينند اشکالی ندارد، اينكه تمام وجودش غرق در خداست، آنوقت مثل امام حسين حالتی برايش پيش مىآيد كه در قتلگاه به دنيا مىخندد در میان آن همه مصيبتها میفرمايد:
تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فى هَواكا وَ اَيْتَمْتُ الْعِيالَ لِكَی اَراكا
فَلَوْ قَطَّعْتَنى فِى الْحُبِّ اِرْبـاً لَما هَنَّ الْفُؤادُ اِلى سِواكـا
اين مناجات عجيبى است. يا «اِلهى رِضاً بِقَضائِكَ صَبْراً عَلى بَلائِكَ لا مَعْبُودَلى سِواكَ» اين ديد اينقدر وسيع است كه اصلاً كَأَنْ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مذكوراً «رضاً بقضائك صبراً على بلائك لا معبودلى سواك» كسى كه مىخواهد عملش قبول بشود و خدا را ملاقات كند بايد در عبادت شريك براى خدا قرار ندهد در روايات هست كه اگر كسى را شريك خدا قرار داديد، خدا مىفرمايد من شريك خوبى هستم، تمام ثواب اين عمل را واگذار مىكنم به آن كسى كه تو او را شريك من قرار دادى. برو از او بگير.
خيلى مشكل است و خدا اين حالتِ خلوص را به ما بدهد كه براى غير خدا اهمّيتّى در مقابِل خدا قائل نباشيم تا بتوانيم خدا را راضى كنيم. كه اگر عقلمان برسد خدا را راضى كنيم خيلى پيش مىبريم. بعضى وقتها آدم مىبيند يك کسی براى رضايت خلق دست به چه كارهائى میزند. خدا عقل و ايمان را از كسى نگيرد.
و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّاهرين
مجـله ی نورالصادق، شمـاره ی 12
1ـ حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی در تاریخ 7/4/1384 در موضوع توحید عبادی سخنانی ایراد فرمودند که فصلنامه ی نورالصادق آن را به صورت نوشتاری تقدیم خوانندگان عزیز می نماید.