
تفاوتهای تفسیرقرآنی وعرفانی جهنم و عذاب!
در مورد شیطان و جهنم و شمر و یزید و قاتلان امامان علیهم السلام دو نظریه وجود دارد:
۱) نظریه عرفا و فلاسفه و صوفیه که همه آنها را اجزاء و صورتهای مختلف ذات خدایی میدانند که به نظر ایشان آن قدر آن خدا بزرگ و پهناور است که همه جا را پر کرده است و جایی برای وجود غیر خود باقی نگذاشته است، لذا به نظر ایشان حتی شمر و شیطان و جهنم هم اجزاء و حصه ها و ظهورات ذات خدا هستند، و حتی اگر کسی بت یا گوساله یا شیطان را هم بپرستد چیزی غیر از خدا را نپرستیده است:
۲) نظریه معارف عقلی قرآن و روایات که خدا را خالق عالم میدانند، و اشیا را هم مخلوقات خدا نه حصه ها و اجزاء و ظهورات ذات خدا.
شواهد نظریه اول:
او همان یگانه ای است که همه اشیا میباشد.[۱]
هر یک از ممکنات، مظهر یک اسم از اسمای حقند. هر چند گفتن و شنیدن این سخن دشوار است ولی حقیقت این است که شیطان هم مظهر اسم “یا مضلّ” است.[۲]
گرچه همه ما موظف هستیم که شیطان را لعن و رجم کنیم او و پیروانش را اهل جهنّم دانسته و از شرّشان به خدا پناه ببریم، امّا آیا جز این است که شیطان مظهر اِضلال حق است؟[۳]
خلاصه مطلب این که… تعیّن و تمیّز متمیّز محیط و شامل به مادونش، چون تمیّز کل از آن حیث که کل است… و نسبت حقیقة الحقایق با ماسوای مفروض چنین است.[۴]
غیرتش غیر در جهان نگذاشت لا جـرم عـین جمـله اشیــا شــــد.[۵]
در جهان چیزی جز ذات حق نیست، هر چه هست اوست و جلوه او، حقیقتا در عالم هستی غیر او چیزی موجود نیست. هستی او غیری باقی نگذاشته است.[۶]
مسلمان گر بدانستى که بت چیست بدانسـتى که دیـن در بـت پرسـتى اسـت[۷]
اینک بر اساس نظریه اول گفته میشود:
الف: (بهشتیان، با دیدن جهنم اگر بتوانند در و دیوار آن را میبوسند.)[۸] چرا؟ زیرا بر اساس نظریه عرفا جهنم هم چیزی غیر از خدا نیست، اما بر اساس نظریه دوم بهشتیان هرگز جهنم را نمیبوسند بلکه با دیدن آن خدا را شکر میکنند که به عذاب جهنم گرفتار نشده اند که چه بسا اگر جهنم و ترس از عذاب نبود کافر میشدند.
قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله(اعراف/۴۳)
مى گویند:سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون کرد و اگر او ما را هدایت نکرده بود ما (به اینها) راه نمى یافتیم
البته گاهی بر اساس نظریه عرفا هم گفته میشود: (جهنم چیز خوبی است چون اگر جهنم نباشد عدهای که از ترس آن دست از گناه برمیدارند به انحراف میافتند و با هیچ صراطی مستقیم نمیشوند.)[۹]، در پاسخ اینان باید گفت که این سخن بر مبنای عقاید عرفا جور درنمی آید زیرا چنانکه گفتیم بر اساس مبنای عرفان، جهنم و کافر هم چیزی غیر از خدا نیست، زیرا بر اساس عرفان وجود خدا جایی برای غیر باقی نگذاشته است.
ب: بر اساس نظریه اول گفته میشود: (عارف با جهان بینی خاص خود جهنم را به عنوان جمال مینگرد)[۱۰] چرا؟ زیرا چنانکه گفتیم عارف جهنم و شمر و کافر را هم جزئی و ظهوری از ذات خدا میداند.
ج: بر اساس نظریه عرفا گفته میشود: (پیام این آیات این است که وقتی مس گداخته بر سر شما ریخته میشود چقدر خوب است، این نعمت چقدر عالی است.)[۱۱] چرا؟ زیرا در نظر عرفا جهنم و مس گداخته و عذاب هم چیزی غیر ذات خدا نیست زیرا بر اساس مبانی ایشان: (وجود خدا مجالی برای وجود غیر خدا باقی نگذاشته است)[۱۲]. اما بر اساس نظریه قرآن و برهان و روایات گفته میشود: وقتی که انسان از جهنم و مس گداخته نجات پیدا میکند و وارد بهشت میشود این را میگوید چقدر خوب است نه به جهنم رفتن و عذاب دیدن را، لذا میگوید وای بر من که خودم به اختیار خودم خودم را گرفتار این عذاب نمودم، در حالی که بر اساس عرفان و فلسفه اختیار را هم نفی میکنند و میگویند حتی گناه و معصیت و جهنم رفتن ما هم از روی جبر است و بلکه افعال فعل خداست نه فعل ما، زیرا ما اصلا غیر خدا نیستیم که فعلی داشته باشیم:
هر فعلی در عالم صورت می¬گیرد فاعلش اوست.[۱۳]
همه هستی از حق صدور یافته¬ اند و همه حقند، باطل اصلا رنگ وجود نمی¬گیرد.[۱۴]
محال بودن تفویض بر اساس مشرب توحید افعالی روشنتر است، زیرا امتناع تفویض امر خارجی به صورت آئینه ای ـ که هیچ وجود واقعیای جز نمایاندن ندارد ـ روشن و آشکار است… زیرا صورت آئینه ای اصلا علّیت ندارد که بخواهد از نزدیک یا دور بودن آن علّیت بحث شود.[۱۵]
بنابر مشرب توحید افعالی… اصلا برای آن [انسان و بقیه مخلوقات] وجودی در کار نیست مگر مجازا به گونهای که اسناد وجود به انسان در حقیقت برای خود انسان نیست… زیرا موجود امکانی بر اساس مشرب عرفان عملی تنها صورتی آیینه ای است که در خارج اصلا وجود ندارد… زیرا سخن از جبر یا اختیار آن صورتی که تنها نمایانگر غیر است ـ و خود آن را اصلا در خارج وجودی نیست ـ قضیه سالبه ای است که اصلا موضوع ندارد… انسان و تمامی موجودات دیگر، درجهای از درجات فاعلیت خداوند میباشند، زیرا هیچ فاعلی جز پروردگار عالمیان وجود ندارد.[۱۶]
غیرمتناهی، همه جای وجود را فرا گرفته و پر کرده است؛ پس روی عقلهای خود را به هر طرف بگردانید آنجا وجه واجب واحد غیر محدود است. بنابراین، چه جایی برای فرض وجود غیر او باقی میماند؟![۱۷]
به هر سوی رو کنید و به هر طرف روی بگردانید آنجا روی خداوند است، حتّی در خود روی گرداندن و مکان؛ زیرا اطلاق و فراگیری ذاتی خداوند، چیزی است که همه چیز را در بردارد و هیچ چیز از آن خارج نیست.[۱۸]
اگر علّت بینهایت باشد، جا برای غیر نمیگذارد… چرا که بسیط الحقیقه است و نامحدود، و نامحدود هم خلأی را باقی نمیگذارد تا غیر، مجال و فرصت رخنمایی داشته باشد، و در نتیجه در عالم بیش از یک وجود واحد بسیط نامتناهی، امکان و فرض تحقق ندارد. بنابر این، وجودی غیر از واجب نداریم و غیر از او جلوه وجود اوست. مولانا با دقّت و ظرافتی که خاصّ اوست بدین برهان اشاره نموده است.
پیش بیحد، هر چه محدود است لاست
کلّ شیء غیر وجه الله فناست
ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو در میان
ما عدمهاییم هستیها نما
تو وجــــود مطـلـق و فـــانی نمـــــا[۱۹]
[مخفی نماند که فیلسوفان و عارفان بر این پندارند که: هر چیزی به تنهایی محدود به حدی است، و مجموعه اشیا بهطور نامحدود و نامتناهی وجود خداوند را تشکیل میدهند. پاسخ این اندیشه نادرست این است که تناهی و عدم تناهی هیچ معنایی غیر از کوچکی و بزرگی و کمتری و بیشتری ندارد.[۲۰] “متناهی و نامتناهی” و “محدود و نامحدود” ـ که تقابلشان مانند “ملکه و عدم” است ـ خاصیت شیء دارای جزء و کل و امتداد است، و ویژگی موجود دارای قابلیت زیادت و نقصان میباشد، و خداوند تعالی که مباین با چنین موجودی است، ذاتاً قابل اتصاف به “متناهی و نامتناهی” نمیباشد. امیر المؤمنین علیه السلام میفرمایند:
بزرگی او اینگونه نیست که جوانب مختلف، او را به اطراف کشانده، و از او جسمی بزرگ ساخته باشند، و عظمت او چنان نیست که اطراف به او پایان یافته، و از او جسدی بزرگ ساخته باشند، بلکه او دارای بزرگی شأن و عظمت سلطنت است.[۲۱]
امام جواد علیه السلام میفرمایند:
هر چیزی جز خداوند یگانه، دارای جزء است. و خداوند یکتا و یگانهای است که نه قابل انقسام است و نه جزءبردار میباشد و نه در وهم به کمی و زیادت وصف شود. چرا که هر چیزی که پذیرای قسمت و جزء باشد، یا در تصوّر کمی و زیادت را بپذیرد، مخلوق است و دلالت دارد که خالقی لازم دارد.[۲۲]
د: بر اساس نظریه اول گفته میشود (عارف با آن دید وسیعش معتقد است حتی جهنم نیز در مجموعه جهان هستی چیز بسیار خوبی است، و در نظام کلی عالم، وجود آن ضرورت دارد)[۲۳] چرا؟ زیرا در نظر عارف، وجود خدا مساوی با مجموعه جهان هستی است، لذا جهنم هم چیزی خوب و ضروری است، اما بر اساس نظریه دوم گفته میشود که خداوند متعال جهنم را از روی حکمت آفریده است زیرا وجود جهنم موجب میشود که بسیاری از انسانها از کارهای زشت دست بردارند. باز هم اگر بر اساس نظریه عرفا گفته شود: (اگر حهنم نباشد عدهای که از ترس آن دست از گناه برمیدارند به انحراف میافتند و با هیچ صراطی مستقیم نمیشوند.)[۲۴] در پاسخ میگوییم این سخن تنها بر مبنای قرآن و برهان و روایات جور میآید نه بر اساس دیدگاه عارف که همه چیز را ذات خدا میداند و غیر از ذات خدا هیچ موجودی قبول ندارد.
مضافا بر اینکه عذاب جهنم هرگز موجب نمیشود که عارفی که عرفان را خوب شناخته باشد به جهت ترس از آن دست از گناه بردارد، زیرا بر اساس نظریه آنها جهنم عشرتکده و محلی شیرین و گوارا خواهد بود:
عذاب اهل آتش گوارا و شیرین خواهد شد.[۲۵]
اگر وارد جهنم شوند دارای لذتها و نعمتهای دیگری خواهند بود… عذاب نعمتی است که اهل عذاب از آن لذت خواهند برد.[۲۶]
آنان که مضامین برخى از تأویلات شیخ اعظم را پذیرا شدهاند قایل به انقطاع عذاب از سکنه نار [ساکنان جهنم] بودهاند.[۲۷]
نسبت به کافران هم اگر چه عذاب بزرگ است اما از آن رنج و عذاب نمیکشند زیرا به حال خود راضیند و استعدادشان طالب آن است.[۲۸]
عارف معذّب را در تعذیبش مىبیند، پس تعذیب سبب شهود حق مىشود و این شهود حق عالىترین نعمتى است که در حق عارف وقوع مىیابد. اما نسبت به مشرکان که غیر خداوند از موجودات را پرستش مىکنند… پرستش نمىکنند مگر خدا را «فرضی الله عنهم من هذا الوجه» پس عذابشان در حق ایشان عذب [شیرین] مىگردد. شیخ شبسترى گوید:
مسلمان گر بدانستى که بت چیست
بدانسـتى که دیـن در بـت پرسـتى اسـت[۲۹]
عاقبت اهل دوزخ هم نعمت مناسب با خودشان است یا به جهت خلاص شدن از عذاب، و یا به جهت لذت بردن از آن به علّت عادت پیدا کردن به آن… همانطور که در حدیث هم آمده است که در قعر جهنم سبزی جرجیر خواهد رویید.[۳۰]
________________________________________
[۱]-حسن زاده آملی، حسن: تعلیقات کشف المراد، ۴۶۳٫
[۲]-انه الحق، حسن زاده، حسن، ۱۳۷۳ شمسی، ۶۸٫
[۳]-جوادی آملی ،حماسه و عرفان – صفحه ۱۰۶
[۴]-وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، حسن زاده، حسن، فصل “تعیّن اطلاقی و احاطی واجب به بیان کمل اهل توحید”، آذر ۱۳۶۲، ۶۴ ـ ۶۶٫
[۵]-هشت رساله عربی، لقاء الله، ۱۳۶۵ شمسی، حسن زاده، حسن، ۳۵ ـ ۳۶٫
[۶]-در محضر استاد حسن زاده آملی، محسن غرویان، ۱۷ ـ ۱۸٫
[۷]-ممد الهمم، حسن زاده آملى، حسن، ۲۱۲، به نقل از شبستری.
[۸]-جوادی آملی، نسیم وحی،شماره ۳۰، تیر ماه ۹۰
[۹]-جوادی آملی، نسیم وحی،شماره ۳۰، تیر ماه ۹۰
[۱۰]-جوادی آملی، نسیم وحی،شماره ۳۰، تیر ماه ۹۰
[۱۱]-حماسه وعرفان صفحه ۱۰۶
[۱۲]-جوادی آملی، عبد الله، تحریر تمهید القواعد – ج ۱ – صفحه۱۹۴
[۱۳]-در محضر استاد حسن زاده آملی، محسن غرویان، ۸٫
[۱۴]در محضر استاد حسن زاده آملی، محسن غرویان، ۲۶٫
[۱۵]-إن استحالة التفویض علی مشرب التوحید الافعالی أظهر، لوضوح امتناع تفویض الامر الخارجی إلی صورة مرآتیة ـ لا حقیقة لها عدا حکایة ذی الصورة… وأما الصورة المرآتیة ـ التی لا واقعیة لها عدا الارائة والحکایة ـ فلا مجال لفرض إکراهها وجبرها… إذ لا علیة للصورة المرآتیة اصلا. (جوادی آملی، علی بن موسی الرضا علیه السلام والفلسفة الإلهیة، ۸۸).
[۱۶]- إنه علی المشرب الرابع… لا وجود له [الانسان وغیره من الممکنات] إلا مجازا بحیث یکون إسناد الوجود إلیه إسنادا إلی غیر ما هو له… لان الموجود الامکانی علی هذا المشرب صورة مرآتیة لا وجود لها فی الخارج… ان القول بأن تلک الصورة الحاکیة التی لا وجود لها فی الخارج ـ لیست مجبورة ولا مفوضا إلیها، قضیة سالبة بانتفاء موضوعها… الانسان وأی موجود آخر درجة من درجات فاعلیته سبحانه، إذ لا فاعل إلا من هو رب العالمین. (جوادی آملی، علی بن موسی الرضا علیه السلام والفلسفة الإلهیة، ۸۹ ـ ۹۴).
[۱۷]- إنّ غیر المتناهی قد ملأ الوجود کلّه، فأینما تولّوا وجوه عقولکم فثَمّ وجه الواجب الواحد الغیر المحدود، فأین المجال لفرض غیره. جوادى آملى، عبد اللّه: علیّ بن موسى الرضا علیه السلام والفلسفة الإلهیة، فروردین ۱۳۷۴، ۳۶٫
[۱۸]-أینما تولّوا فثَمّ وجه اللّه، حتّی فی نفس التولیة والأین … لأنّ الاطلاق الذاتی لا یشذّ عن شیء ولا یشذّ عنه شیء. جوادى آملى، عبد اللّه: علیّ بن موسى الرضا علیه السلام والفلسفة الإلهیة، فروردین ۱۳۷۴، ۲۶٫
[۱۹]-ر. ک. تجلی و ظهور، ۱۳۷۶ شمسی، ۸۰٫
[۲۰]-گذشته از این، حقیقتی که ذاتا امتدادی و قابل زیادت و نقصان است، در هر حدی که موجود شود باز هم محدود خواهد بود و هرگز نامتناهی نمیشود.
[۲۱]-لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما، ولا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا، بل کبر شأنا وعظم سلطانا. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵؛ الاحتجاج، ۱/ ۴۸۰؛ بحارالانوار، ۴/۲۶۱٫
[۲۲]-إنّ ما سوی الواحد متجزّء، واللّه واحد لا متجزّء ولا متوهّم بالقلّة والکثرة، وکلّ متجزّء أو متوّهم بالقلّة والکثرة فهو مخلوق دالّ علی خالق له. کافى، ۱/۱۱۶؛ التوحید، ۱۹۳؛ بحارالانوار، ۴/۱۵۳٫
[۲۳]-جوادی آملی، نسیم وحی،شماره ۳۰، تیر ماه ۹۰
[۲۴]-جوادی آملی، نسیم وحی،شماره ۳۰، تیر ماه ۹۰
[۲۵]-ینقلب العذاب عذبا عند أهل النار. نقد النصوص، سید حیدر آملى، ۱۸۹٫
[۲۶]-وإن دخلوا دار الشقاء فإنّهم على لذّة فیها نعیم مباین… إنّ العذاب أیضا نعیم یستلذّ به أهله. شرح فصوص، ابن ترکه، ۱۳۷۸ هجرى شمسى، ۱/۳۹۸٫
[۲۷]-شرح فصوص، قیصرى، پیشگفتار، جلال الدین آشتیانى، ۱۳۷۵، ۴۰٫
[۲۸]-بالنسبة إلى الکافرین أیضاً وإن کان العذاب عظیماً، لکنهم لم یتعذبوا به، لرضاهم بما هم فیه، فإن استعدادهم یطلب ذلک. شرح فصوص، شرح قیصرى، ۶۶۴٫
[۲۹]-ممد الهمم، حسن حسن زاده آملى، ۲۱۲٫
[۳۰]-مآل أهل النار أیضاً إلى النعیم المناسب لأهل الجحیم. إما بالخلاص من العذاب، أو الالتذاذ به بالتعود… کما جاء: «یُنبت فی قعر جهنم الجرجیر». شرح فصوص، شرح قیصرى، ۹۸۴٫