
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفي أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنّه الحقّ»
اگرچه مقتضای ظهور آیات با عظمت آفرینش و اکتشافات شگفت انگیز عالم خلقت آن است که عقیده و ایمان بشریّت به ذات مقدّس الهی به بالاترین مرتبه برسد و اندک تردیدی در آن برای احدی نبوده باشد و اگرچه نسبت به عدّه زیادی از دانشمندان و بزرگان این معنی محقق گردیده لکن نسبت به اکثریت بشریّت محقق نگردیده بطوری که نه فقط موجب مزید ایمان و اعتقاد به خداوند نشد بلکه به علل و اسبابی موجب تردید و اضطراب بسیاری از نسل امروز نسبت به خداوند متعال گردیده است . ما در این جا به چهار سبب از این علل واسباب اشاره می کنیم :
سبب اول: مظاهر فریبنده ی فساد که همیشه در تاریخ بشریّت موجب انحطاط و دوری از حقیقت و حجابی روی حقائق بوده و هست بلکه بسیاری از اوقات بشر طغیان نموده و برای رسیدن به آمال و آرزوی های باطل خود حاضر به هر گونه جنایت و خیانت و زیر پا گذاشتن تمام موازین دینی و اخلاقی و انسانیت میگردد و این معنی بحسب اخبار مسلّم و پیشگوئیهای نبی اکرم( صلّی الله علیه وآله) و ائمّه اطهار (علیهم السلام) بلکه تمام ادیان ، در آخر الزمان به اوج و اعلی درجه فساد می رسد .
سبب دوّم: خرافات تورات و انجیل به حدّی است که واقعاً اعتقاد به خدای با آن خرافات ( مانند کُشتی حضرت یعقوب با خدا و به زمین خوردن خدا، یا مست شدن حضرت لوط [1] بوسیله دختران او و زنا نمودن آن حضرت ( العیاذ بالله) با دو دختر خود و از آنها اولاد آوردن و امثال این خرافات ) اگر بدتر از اعتقاد نداشتن به اصل وجود خداوند نباشد از جهاتی کمتر از آن نمیباشد .
و همچنین پاره ای از خرافات انجیل و مسیحیّت و بعضی از مذاهب اهل سنّت خاصّه مذهب ابی حنیفه که میگوید: من تزوّج امّه او بنته او عمّته او خالته ودخل بهنّ مع العلم بالحرمة فلا حدّ علیه یا آنکه اگر دو شاهد نزد قاضی شهادت دهند که این زن، زن زید نیست، قاضی حکم می کند که او زن زید نمیباشد ولو قاضی بداند که شهادت به زور و کذب بوده است .
و هم چنین در مذاهبی که خود را به نام شیعه نامیده اند مانند آقاخانی ها و امثال آن ها که تفصیل تمام آن ها در محلّ خود بیان گردیده است.
سبب سوّم: خرافات و افکار پوسیده ی فلسفه یونان که با کمال تأسف قسمت زیادی از آنها را فلاسفه ی اسلام ، مانند ابن سینا و ملاصدرا و امثال آنها قبول نموده اند و چون الهیات فلسفه مذکور با طبیعیّات آن آمیخته شده اند و غالباً بطلان طبیعیات و فلکیات آن به سبب علوم و اکتشافات ازمنه ی جدید ثابت شده قهراً در الهیّات و اعتقاداتی که مبتنی بر آنست اثر می گذارد و در بسیاری موجب تردید یا انکار میگردد نظیر تأثیر نظریه داروین در خلقت انسان و سایر موجودات و تکامل قانون انواع در نظریه لنین و کمونیستی.
زمانی طبق فلسفه یونان ( که مورد قبول ابن سینا و ملاصدرا و امثال آنها میباشد) افلاک آسمانی با زمین کاملاً مختلف و اجسام و افلاک آسمانی کاملاً شفاف و مخالف با زمین پنداشته شده بود و می گفتند افلاک مانند پیاز به هم پیچیده اند و ابداً قابل خرق و التیام نیستند.
یا آنکه زمین را مرکز تمامی افلاک می دانستند چنانکه ابن سینا در کتاب شفا تقریباً هفت دلیل بر سکون زمین ذکر مینماید ، در حالی که آیات شریفه «ومن آیاته خلقُ السّماوات والأرض وما بثّ فیهما من دابّة» و«الا یسجدُوا لِله الَّذي یُخرجُ الخَبءَ فی السَّماواتِ والأرضِ و یعلمُ ما تخفونَ وما تعلِنونَ» و یا بعد از ذکر شمس و قمر و زمین میفرماید: «وکلّ في فلک یسبحون» و امثال آن دلالت بر اتحاد جنس آسمان و زمین و حرکت تمام آنها دارد و اگر سند روایت شریف «ان هذه النجوم مدنٌ کمدائنکم» درست وتمام باشد که دیگر یک میدان بلکه دریائی از علم ودانش برای بشر پدید میآید.
اگر ابن سینا ( به تبعیّت از فلاسفه یونان ) قائل به مرکزیّت زمین و سکون آن بوده باشد خیلی جای تعجّب نیست ، زیرا حرکت زمین و مرکز نبودن آن پس از ابن سینا کشف شد امّا ملاصدرا با آنکه دویست سیصد سال پس از کشف بطلان سکون زمین و مرکزیت آن بوده چطور باز هم به افکار فلسفه یونان قدیم معتقد گردیده و عجب آنست که در کتاب تفسیرش در بیان «والشّمس تجری لِمُستقرّ لَّها» احتمالات گوناگونی را بیان کرده لکن ابداً ذکری از عظمت و معجزه این آیه شریفه که دلالت بر عدم حرکت شمس دور زمین می کند بیان نمی نماید .
و همچنین ابن سینا در اول کتاب قانون، آب را بسیط دانسته و بر اساس آن حکم به عدم دخالت در جزئیت بدن گردیده و حال آنکه مرکّب بودن آب و بسیط نبودن آن از مسلمات ازمنه جدید گردیده است .
در بعضی رساله های جابر بن حیان هم اشاره به ترکیب آب آمده است .
و در کتاب شفا نیز در بحث اَلَم و لذّت،مقداری خوردن شراب در هر ماه را موجب تقویت فکر دانسته (نظیر بازی شطرنج که اخیراً پاره ای آن را باعث تقویت فکر می دانند )
و ملاصدرا در کتاب اسفار بعد از نقل نظر ابن سینا نسبت به خمر، میگوید: این نظر هم مخالف با عقل است و هم با شرع اما خود ملاصدرا که در این مسئله حکم به مخالف بودن نظر ابن سینا با عقل و شرع میکند ، در کتاب اسفار زن را جزء حیوانات حساب نموده که برای استفاده مردان لباس انسانیت به او پوشیده شده است .
مرحوم ملاهادی سبزواری نیز در حاشیه اسفار میگوید: ملا صدرا چه بیان و تشبیه بسیار زیبائی نموده که زن را حیوانی دانسته که لباس انسانیّت به او پوشیده شده است.
این مطلب علاوه بر مخالف بودن با عقل و فطرت، تمامی آیات مربوطه ی قرآن کاملا و بالضّرورة دلالت بر اتحاد جنس زن و مرد دارد .
واقعاً بسیار جای تعجب است که چطور مثل ایشان این گونه با آیات شریفه ی قرآن وبا عقل و فطرت و وضوح خارجی مخالفت صریح مینماید.
مرحوم آقای مطهری هم در نظام حقوق زن در اسلام از بعضی اقوام گذشته نظریّه حیوان بودن زن را ذکر مینماید و نظریّه ی ملاصدرا را نیز در این مورد بیان مینماید.
هم چنین ملاصدرا در اسفار در باب عشق به غلمان و پسران می گوید : « عدّه ای از فلاسفه آن را جنون و یامرض نفسانی میدانند»،اما خودش آن راموهبت الهی و ازصفای لطافت نفس انسانی میداند .
و عجب آنست که ملاهادی سبزواری در حاشیه اسفار میگوید: اگر گفته شود که این امر [ عشق به غلمان و پسران ] مخالف شریعت است ، در جواب آن گفته میشود که ممکن است از باب اجتماع امر و نهی باشد نظیر نماز در مکان غصبی و پاره ای از مطالبی که ذکر آن را نیکو و زیبنده نمیدانیم.
و نیز ملاصدرا در باب ایمان فرعون در کتاب تفسیر ش به نقل از محی الدین عربی در فصوص می گوید : فرعون ایمان آورد و ایمان او هم قبول شد و پاک و پاکیزه گذشت [از دنیا رفت ] ، (ذهب طاهراً مطهر ) چه آنکه پس از ایمان آوردن دیگر گناهی مرتکب نشد .
آنگاه ملا صدرا می گوید : ایمان فرعون اگرچه با تمام ادیان آسمانی مخالف میباشد ، لکن این مطلب کشف شیخ است.
و از آن عجیب تراین که عدّه ای از شرّاح فصوص میگویند : اگر کسی بگوید که این معنی [ که فرعون پاک وپاکیزه از دنیا رفت] مخالف با آیات شریفه ی قرآن نظیر «یقدم قومه یوم القیامه فأوردهم النار وبئس الورد المورود» می باشد، میگوئیم : بلی فرعون قوم خود را در جهنّم میاندازد امّا خود نمیرود !! در حالی که آیه ی شریفه ی «فأخذه الله نکال الآخره والأولی» صریح در عذاب خود او هم می باشد .
و از تمام آنها بالاتر مسئله ی بت پرستی است که تمام انبیاء با آن مبارزه کرده اند مع ذلک محی الدین آن را [بت پرستی را]عین خداپرستی میداند و میگوید عتاب حضرت موسی علیه السلام به هارون آن بود که چرا مانع از بت پرستی بنی اسرائیل شدی و هارون ندانست که بت پرستی عین خداپرستی است .
و بعضی از شرّاح فصوص[2] هم مانند قیصری متذکر مخالفت این مطلب [که بت پرستی عین خدا پرستی است] با قرآن و تمام ادیان شده ، لکن میگوید : شیخ ، به سبب این که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلم نگارش و نشر فصوص را به او أمر نمودند لذا محی الدین معذور است . واقعاً انسان مات و مبهوت میشود از امثال این افراد و این اقوال .
و نیز گرایش عدّه ای مانند ملاصدرا به خاصّه و اهل سنّت را می بینیم در مورد انکار وصیّت پیغمبر اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلم ) به خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، کما اینکه محی الدین در فصّ داودیِ فصوص میگوید : پیغمبر امر خلافت را به خود مردم وا گذار کرد که مرحوم امام قدّس سرّه در تعلیقه بر فصوص میفرماید : هذا من أقبح القبائح ، زیرا وصیّتی که برای هر فرد عادی مستحب یا واجب باشد و صریح آیه ی شریفه ی «کتب علیکم اذا حضر أحدکم الموت حین الوصیة» بر آن دلالت دارد ، آن وقت نبی اکرم و عقل کل ، آن هم نسبت به آینده ی شریعت و اسلام آن را رها کند وبه مردم وا گذارد !!!
یا آنکه امثال محی الدین ، متوکل را با آن قساوت و قبائح و فساد ، از اولیاء الله دانستن ، یا شیعیان به صورت خنزیر مشاهده کردن ، کما این که محی الدین از بعضی از هم مسلکان خود ( از عرفاء ) نقل میکند که اینها در مکاشفات خود ، شیعیان را مانند خنزیر دیده اند ، که مرحوم امام قدّس سرّه جواب داده اند به این که : چون سینه وقلب شیعه به سبب ولایت مانند آینه صاف و پاک میگردد ، این افراد [رجبیّون] چون خودشان خنزیر بوده اند ، در مقابل آئینه ی صاف شیعیان خود را دیده اند ، خیال کرده اند که شیعیان این خنزیر میباشند.
آری واقعاً انسان کاملا متحیّر می ماند که یک چنین اشخاص منحرفی مورد تمجید و تأیید پاره ای از افراد بگردند که ادّعای دین و علم و معرفت دارند .
و جای تعجب است که فرد ی با آن همه خرافات خلاف شرع و عقل ، بعضی از آقایان قم در شرح حکمت متعالیه می گویند جا دارد ( و یحقّ له ) که ملاصدرا بگوید الیوم أکملت لکم عقولکم !!
تذکر مطلبی هم در این جا خالی از لطف نیست و آن این که بعضی اظهار نظر نموده اند به این که نسبت به فقه و مستمسک ، مضمون زیبا و مناسبی در قرآن شریف آمده است و آن این است که می فرماید «ومن یسلم وجهه لله وهو محسن فقد استمسک بالعروه الوثقی» اما نسبت به اسفار چنین آمده است : «مثل الذین حمّلوا التوراه ثمّ لم یحملواها کمثل الحمار یحمل اسفارا».
سبب چهارم: که موجب اضطراب نسل امروز و وارد گردیدن بسیاری از آنها در دریای تحیّر و تردید گردیده است این است که با وجودی که بر اساس آیات زیادی در قرآن کریم از قبیل «سنریهم آیاتنا في الآفاق وفي أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنّه الحقّ» ذات مقدس پروردگار عالم ، حقّ مطلق است و تمام معبودهای دیگر باطل میباشند اما با کمال تأثر ، بعضی ، خداوندِ با آن عظمت را که « وسع کرسیّه السّماوات والأرض » است تنزّل داده بطوری که مثل منصور حلّاج بگوید « انا الحق » یا « لیس فی جبّتی سوی الله » و درد بالاتر آنکه این کلمات باطل بنام شیعه قلمداد شده و بهانه برای دشمنان ، خاصّه وهّابیها واقع گردیده به طوری که احمد امین مصری در فجر الاسلام میگوید مذهب شیعه از مسیحیت پدید آمده است و شاهد ش آن است که شیعه مانند مسیحیت و یهودیت قائل به حلول و اتّحاد میباشد.
گرچه مرحوم آیة الله کاشف الغطاء در اصل الشیعه و اصولها جواب داده اند به این که : آنانکه قائل به حلول و اتحاد شده اند مانند منصور حلاج و امثال وی از ما نیستند و اینها مورد لعن و بیزاری ائمّه و علمای شیعه میباشند مع ذالک هم خود این افکار خلاف واقع میباشد و هم بهانه برای وهابیت و امثال آنها بر علیه شیعه میباشد.
مجله ی نورالصادق، شمـاره ی 10
پی نوشت ها:
[1] تورات: سفر پیدایش – باب نوزده – آیات سی ام تا سی وهشتم
[2] ممدّ الهمم فی شرح فصوص الحکم تألیف حسن زاده آملی