
سیری در آیات لقاء
بسم الله الرحمن الرحیم
مدخل بحث:
مرزبانی ارزش های توحیدی و نگاه داشت حّد سلوک عبادی و تعیین میزان معرفت و شناخت باری تعالی، نخست برنامه ی رسالت پیامبران و از آموزه های اساسی قرآن مجید و درس های وحیانی پیامبر اکرم محمدصلی الله علیه و آله و سلم است، که توحید و عرفان و سلوک در این مصیر بسیار حّساس و دقیق، مرز و حّدی دارد که غفلت از آن و به کار نبستن آداب و شرایط لازم، آن حقیقت ها را به ضّد آنها تبدیل کرده لقاءالله، از محرومیّت مطلق دیدار و توحید محض از شرک سر در می آورد و معرفت و شناخت ادّعایی، جلوه ای از جهالت و سفاهت می شود و چنین سلوک، انسان را به برهوت هلاکت و دمار، می کشاند. مگر نه آنست که معرفت و سلوک و طّی مراحل کمال تا حصول لقاء ربّ متعال، رسم الخطّی ویژه و چهار چوبی مخصوص دارد که انسان با رعایت آن ها به آرمان وهدف می رسد و گرنه از مصیر و مسیر1 خارج شده و در باتلاق منیّت وانانیّت گرفتار و هویّت انسانی را از دست خواهد داد.
((وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثرَُهُم بِاللهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكونَ))2
این آیه ی شریفه در بیان حقیقت، مفادی صریح و روشن دارد و حاکی از حسّاسیت و باریکی موضوع می باشد و هشداری است جدّی و بیدار باشی است برای خدا جویان مخلص و موحّد و سالکان طریق لقاء الله که مهر وصول به کمال در دلهای آنها موج می زند لیکن رهزنان هم کم نیستند و با زرق و برق های فریبا و گول زن مانعان بر سر راهند و تنها تضمین کننده تلاش و وصول سالک به مرام، هدایت های آسمانی و پای بندی بررهنمودهای پیامبر خاتم و نلغزیدن به چپ و یا راست است و بس.
ما پیش از تبیین معنا و مصداق لقاءالله که نهایت آرمان خدا جویان و عارفان بالله و مقصد نهایی سالکان بر حق می باشد ناگزیر از یادکرد چند نکته هستیم.
1- خِرد ورزی:
انسان سالک، با چراغ شریعت و با نور هدایت پیامبرانصلی الله علیه و آله و سلم و در پرتو عقل و خرد آن موهبت ربّانی و با اندیشه ی سالم باید گام به عرصه ی حیات و خودسازی بگذارد و برای رسیدن به کمال مطلوب و ممکن سعی کند. او در تمام مراحل زندگانی جسمانی و روحی با برنامه های تعیین شده ی خدا و رسول او، باید پیش رود.
او خواهان است و در سرشت او خصلت سیری ناپذیری وجود دارد و همین، زنگ خطری را به صدا در می آورد و ممکن است حرکت خود سرانه او را بلغزاند و از مصیر، خارج سازد زیرا او برهمه چیز احاطه ندارد و عالِم و آگاه از مطلق غیب خداست و بس.
((وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثرْتُ مِنَ الْخَيرِْ وَ مَا مَسَّنىَِ السُّوءُ…))3
پس، این خداوند است که محیط بر همه چیز است و برای مصونیّت انسان، با بعثت رسولان و برافروختن چراغ شریعت بر سر راه سلوک، او را از خطرات احتمالی رهایی بخشیده است.
((وَ لِلهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ كَانَ الله بِكلُِّ شىَْءٍ محُِّيطً))4
و مولی مهدی نراقی آن جا که به بیان خود سازی انسان و پرورش زمینه های کمال بشری می پردازد در آغاز، از عقل و اندیشه ی آدمی، سخن به میان آورده است و در اخلاق نظری و در ارزیابی خُلق های کمال آفرین به نظریّه اعتدال، رسیده است که خلق و خوی میانه و رفتار معتدلانه به کمال می رساند و بس.
نراقی (ره) اخلاق و رفتار آدمی را در سه مرحله مطالعه می کند و حدّ وسط را اعتدال و مطلوب و دو سوی آن را افراط و تفریط و تباه کننده می شمارد. او بر معیار یاد شده در مبحث، عقل و اندیشه و خردورزی، حکمت را نقطه ی اعتدال، جهل بسیط را طرف تفریط و جربزه را طرف افراط می شمارد و می نویسد: جربزه عبارت است از خردورزی بیش از اندازه ی معقول و ممکن. و آن افراط و زیاده روی است و موجب می شود فکر واندیشه ی آدمی از حدّ شایسته او بیرون رود و ذهن بر روی چیزی ثابت و استوار نماند.
او همواره امور دقیق اما غیر قابل دسترس و بدور از عقل سلیم و ذهن مستقیم را دنبال می کند و طبعاً از راه حق و جاده وسط مایل شده و به چپ و یا راست می لغزد و از مرز، کنار می افتد و حتی گاهی در عقلّیات، به الحاد و تباهی در عقیده، می افتد و در شرعیات به وسوسه دچار می شود.5
و امیر موحّدان و پیشوای پارسایان علی بن ابیطالبعلیه السلام فرمود:
((الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّه))6: راست و چپ گمرهی است و راه میانی و رساننده، همان وسط می باشد.
این انحراف از جاده ی حق وخداشناسی و یکتاپرستی7 در برخی از آیه های قرآنی و نصوص معتبر حدیثی در به تصویر کشیدن عقاید شرک آلود عرب جاهلی که در اصل عقاید موروثی توحیدی داشته اند هرچند به اختصار آمده است.
خدا سبحانه فرمود:
((إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فىِ ءَايَاتِنَا لَا يخَفَوْنَ عَلَيْنَا…))8
و ـ بازـ فرمود:
((وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائهِ…))9
علامه طباطبائی در تفسیر آیه ی اخیر تحقیقی اجتهادی کرده و نامهای خدا را بیشمار دانسته است و اگر چه به حدیث یکصد منهای یک ـ اشاره فرموده ولی بالأخره نامهای الهی را توقیفی ندانسته است.10 و امّا شیخ طبرسی گفته است: ((وفی هذا دلالة علی انّه لایجوز ان یسمّی الله الّا بما سمّی به نفسه))11 : و این، دلالت بر آن دارد که خدا را نمی توان جز با نامی که خود را با آن خوانده، نامید و صدا کرد، یعنی اسماء خدا توقیفی است.
و امیرالمؤمنان علی بن ابی طالبعلیه السلام فرمود: ((… بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أوْ مُشِيرٍ إِلى غَيْرِهِ))12: اهل زمین در آن روزگار ملت هایی پراکنده بودند دارای هواها و تمایلات گسترده و نحله های جور واجور و راههای دور و از هم گسسته و بهم ناپیوسته یکی تشبیه کننده ی خدا بود به آفریده ی او و دیگری در نامهای خدا دچار انحراف و لغزش بوده و سومی، جز به او اشاره کنند.
امیرمؤمنان علیعلیه السلام در بیان پایه های کفر و بی دینی فرموده: ((…الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّق و…))13: و کفر به چهار ستون بنا نهاده شده، یک برتعمّق و بدنبال اوهام رفتن به زعم جستجوی اسرار…
و در خطبه ی اشباح فرمود: خدا تعالی اعتراف به عجز از دسترسی به آن چه بندگان، احاطه ی علمی بدان ندارند را ستوده و ترک تعمّق در آنچه را که بحث و کنکاش در آن را تکلیف نفرموده، رسوخ و ثبات نامیده است.14
تعمّق از عمق گرفته شده و به معنای ژرفایی است و اگر درمقابل سطحی نگری و اندیشه ی گذرا به کار می رود شاید عیب نداشته باشد که نظرة الحمقاء پسندیده نیست لیکن در مصطلح الحدیث، آن واژه به معنای فکر افراطی در ذات خداوندی و احاطه ی علمی به او که نوعی بلند پردازی نامعقول و بدنبال اوهام رفتن و به جستجوی اسرار پرداختن عملی است نکوهیده و رنجی است بی حاصل کاربرد دارد.
و امام چهارم علی بن الحسین زین العابدین در صحیفه ی سجادیّه هماهنگ با قرآن و سخنان جدش امیرمؤمنان، کلام شیوا و آموزنده ای دارد:
((و وَ احْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِي عَظَمَتِكَ و وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِك))15 و ما را از الحاد و انحراف و سوء فهم در عظمتت مانع باش و مارا از بی دینی و لغزیدن در جاده توحید و یکتاپرستی ات، دور بدار.
توجه شود که امامعلیه السلام «فی توحیدک» فرمود، نه «عن توحیدک» که معنا روشن است و این، مکث و دقت می طلبد.
2- نقطه های انحراف:
پس از این بیان قرآنی، حدیثی، نهجی و صحیفه ای در تأکید بر حفظ حریم کبریایی و در رعایت ادب وسخنِ در خور و شایسته در توصیف ذات ذوالجلالی و لزوم دوری جستن از کژاندیشی و کج گفتاری و بطور کلی انحراف از مصیر حق و توحید ناب: چند خواب پریشان و به تعبیر علامه امینی درالغدیر بزرگ که غلّو آشکار و داستان هایی خرافی اند و سخنانی گزاف و حاکی از منیّت اند هر چند در جامه ی تقدّس و طرح معنویّت، و همانند رهزنان بی رحم، فرهنگ سلیم اسلام را مخدوش کرده اند، یاد می کنیم تا ببینیم چه مکتب هایی پوشالی در برابر اسلام ناب محمدیصلی الله علیه و آله و سلم و فرهنگ خالص علوی و گاهی در پوشش دعوی ولایت، و چه آشفته بازاری به وجود آورده ومَتاع کاسد خود را با لعابی از عرفان کاذب و در قالب معارف دینی و خداشناسی به خورد مردم ساده لوح داده و برای خود، کلاهی فراهم آورده اند؟!
3- سخن گفتن خدا با غزالی:
ابوحامد محمد غزالی گفت: من در آغاز کار خویش، احوال صالحان و مقامات عارفان را منکر بودم، روزی خدا را در خواب دیدم (او) مرا صدا زد وگفت: ای ابا حامد! من با خود گفتم نکند شیطان با من حرف می زند؟ او دوباره گفت: نه، منم خدای محیط بر شش سوی تو (بالا، پایین، جلو، عقب، راست و چپ) سپس فرمود: ای ابا حامد آن افسانه هایت را دور بریز و بر تو باد هم صحبتی مردانی که در زمین مورد توجهشان قرار داده ام. آنان مردمانی هستند که هردو عالم را به محبت من فروخته اند.
گفتم: به عزّتت سوگنت می دهم، خنکی حسن ظن و خوش گمانی به ایشان را به من بچشان. فرمود: قطعاً چنان کنم… و آن چه میان تو و ایشان جدایی و فاصله ایجاد می کند دل مشغولی های تو است به دنیا و مهر و محّبت آن. پس با اختیار خود از دنیا بیرون برو پیش از آنکه با خفّت و خواری از آن بیرون شوی و من، نوری از انوار قدسی ام را بر تو گذر دادم بایست، بگو…
غزالی در ادامه گوید: من شاد، خرّم و خورسند از خواب بیدار شدم و یکراست نزد استادم یوسف نسّاج آمدم و داستان رویای خود را برای او تعریف کردم، او لبخندی بر من زد و گفت: ای اباحامد! این ها را ببین، این ها لوح ها و دفترهای ابتدایی ماست همه را محو کردیم و کنار گذاشتیم. آری اگر تو صحبت ما برگزینی، چشم بصیرت تو را آنچنان با سرمه ی تأیید، بینا کنیم که عرش و پیرامونیان آن را ببینی و به آن، راضی نشوی تا چیزهایی را مشاهده کنی که دیده ها آن ها را درک نمی کنند و تیرگی های طبیعت تو صاف گردد و از عقل و خرد خود بالاتر بپری و خطاب از خدا تعالی شنوی: « انا رب العالمین» چنان که برای موسیعلیه السلام پیش آمد.
علّامه امینی پس از گزارش این خواب پریشان در تعلیقه به آن، می نویسد:… کاش می دانستم آیا برای شیطان، سخت و دهانش تنگ بوده که بتواند بگوید: منم خدای محیط پوشش جهت تو؟ چنان که بالاتر از آن، دهان مدّعیان خدایی، ربوبیّت، در همیشه ی روزگار از چنان ادعّا و سخنی، تنگ نبوده است. و استاد نسّاج چه آموزش هایی به شاگرد خود داده که او در کتاب احیاء العلومش در باب آفت زبان، از لعن و نفرین یزید ممانعت کرده است.16 باید پرسید آیا غزالی که در تکلیم الهی، شریک موسی کلیم اللهعلیه السلام گشته است در رؤیت هم، شریک شده است که او (لن ترانی شنیده است )؟!17
4- شراکت با خدا:
ابن عربی در باب سیصد وشصد و یک، فتوحات مکیّه اش تحت عنوان شرکت با حق در تقدیر، می نویسد:
در خبر آمده است فرشته ای نزد اهل بهشت آید و پس از کسب اجازه، وارد شده نامه ای از جانب خدا به آنان تقدیم می دارد و در آن نامه پس از سلام از سوی خدا به هر انسانی را که می تواند مخاطب باشد آمده است: ((من الحّی القیّوم الذی لایموت الی الحّی القیوم الذی لایموت…)) امّا بعد. من به چیزی که گویم باش، می شود تورا چنان قرار دادم به چیزی که گویی باش می شود….
18
نگارنده گوید:
اولاً: گشودن بابی به عنوان شرکت با حق تعالی در تقدیر، نوعی شرک خفی بل جلی است بویژه آن که قرآن به کلمه شرک بسیار حساس است و آنجا که خدا خطاب به نازنین پیامبر و عزیز محبوبش فرمود:
((… لَئنِْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخاسِرِين))19
و همانا به تو و به پیامبران پیش از تو وحی شد که اگر شرک ورزی. عمل تو نابود گردد و از زیانکاران باشی، دیگران باید بدانند چه می گویند و چه می نویسند؟!
ثانیاً: خداوند تعالی به بندگان برگزیده ی خود، رسولان، فرشتگان مقّرب و اولیای معصوم ـ علیهم صلوات الله ـ در دنیا قبل از آخرت امتیازاتی داده و معجزاتی به دست ایشان آشکار ساخته است امّا چنان تعبیری از سوی هر کس باشد و طرح شرکت با حق تعالی به خلاف ادب است که برای سالک راستین، آفت جدّی می باشد.
و فرشته ی صورتگر در رحِم ها و مشیمه ها که به خواست خدا هر شکلی را اعم از صورت ها، آفرینش گوش، چشم، پوست، گوشت و استخوان ها می آفریند هرگز در آن کارها، شریک باری تعالی نیست و خداوند، آفریدگار و صورتگر می باشد و:
((هُوَ الله الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنى))20
او، خداست آفریدگار و ایجاد کننده ی صورتگر، برای اوست نام های نیکو… و ملک الموت و فرشته مأمور مرگ با آن که اوست جان ها را می گیرد:
((قُلْ يَتَوَفَّئكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكلَِّ بِكُم))21
بگو فرشته مرگ که نماینده بر شماست، جان شما را می گیرد و در آیه دیگر: (بگو، کسانی که فرشتگان جانشان را می گیرند که ستمکار بر خویشتن خویش بوده اند)22. (و کسانی که فرشتگان جانشان را می گیرد در حالی که از گناه پاک اند)23. امّا در عین حال این خداست که جان ها را می ستاند24 و با حصر می فرماید:
((الله يَتَوَفىَّ الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا))25
خداست که به هنگام مرگ، جان ها را می ستاند. با این وجود فرشتگان شریک باری در قبض ارواح نیستند و چنان تعبیر برخلاف فرهنگ قرآنی است.
ثالثاً: (درخبروارد است) که ابن عربی در فتوحاتش، گفته، یعنی چه؟ آن روایت، درکدام موسوعه ی حدیثی است و راوی آن کیست؟ و تنها نسبت چیزی به خدا و رسول او مشکل را حل نمی کند و سند و متن روایت هر دو باید داری اعتبار و در حدّ مقبولیّت باشند وگرنه آن روایت ، ساختگی، ضعیف و نادرست محسوب می شود.26 و در حد شطحیات قرار می گیرد.
رابعاً: صفت «الحّی القیوم» صفت ویژه است ((الله لااله هوالحی القیوم)) خدا که معبودی جز او نیست، اوست که زنده و به پا و برپا دارنده است ـ که خداوند ذات خود را با آن توصیف فرموده و ما بشررا نسزد که جز او را با آن وصف یاد کنیم و نصّ صحیح و معتبر در این زمینه وجود ندارد و دعوی ابن عربی، سند نیست وگرنه اعطای هر مقام و منزلت در کیان هستی از سوی خداوند متعال چنان که گفتیم حقّ اوست.
((لَا يُسلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسئلُونَ))27
او ـ تعالی ـ از آن چه می کند مورد سؤال قرار نمی گیرد، دیگران هستند که سؤال و باز خواست می شوند.
5- سخنرانی در محضر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم:
نمونه دیگر از آن نقاط انحراف که پاس نداشتن مقام ربوبی و رعایت نکردن منزلت خداوندی است، جریانی است که مسلم در صحیح خود آن را آورده است.
عدی بن حاتم گوید: شخصی نزد رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم خطابه ای القاء کرد و گفت: ((من یطع الله و رسوله فقد رشد و من یعصهما فقد غوی)): هرکس خدا و رسول او را فرمان برد و اطاعت کند رشد یافته است و هر که آن دو را عصیان و نافرمانی نماید قطعاً گمراه شده است.
رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: ((بئس الخطیب انت، قل و من یعص الله و رسوله…)) بگو و هر که خدا و رسول او را نافرمانی کند. و تو سخنران بدی هستی.28
قضیه آن بوده که سخنرانی مزبور در خطا به خود، به خدا و رسول او یک ضمیر مثّنی برگردانده و رسول خدا، آن تعبیر را برنتافته و آن را بی ادبی تلقی فرمود است.
و آن، تربیت اسلامی رسول خدا است که مؤدّب به ادب وحیانی بود و می کوشیده همه، مقام ربوبی را پاس داشته و برای او حریم بشناسند. شگفتا اگر موارد یاد شده، در حضور آن حضرت روی می داد آن بزرگوار چه عکس العمل نشان می داد نمونه ای دیگر را ذیلاً بخوانید و به میزان معرفت و دعوی عرفان، پی ببرید.
6- همانطور که گفتیم آیه ی نخست آیةالکرسی:
((الله لا اله الاّ هو الحّی القیوم لا تأخذه سنةو لانوم))29
خدا که معبودی جز او نیست همان ذات زنده و به پا و برپا دارنده است که چُرت و خواب او را فرا نمی گیرد ـ وصف خاصّ وصفت ویژه ی آفریدگار هستی است. جز بر او در حق هیچ کس دیگر، صادق نیست و نمی توان به کار بست و حتی برای پیامبران اوالعزم و فرشتگان مقرّب و اولیای معصوم. با داشتن آن همه مزایای وجودی و کمالات فوق العاده.
علامه امینی می نویسد: و فرشته ای که خواب چشمان او را نمی پوشاند و همانند اشخاص عادی به تقدیر خدای عزیز، خواب بر چشمان او چیره نمی گردد با این همه، آن فرشته با جمله ی ((لا تأخذه سنة ولا نوم)) ستایش نمی شود و در آن خصوصیّت شریک باری نمی گردد.30 آنگونه که ابن عربی و امثال او پنداشته اند.
با این همه، ببینید یک صاحب ادّعا در عصر ما پس از آن همه روشنگری های بزرگان دین و دانش با تقلید از ابن عربی، از روی شور و نه از رهگذر شعور در، به اصطلاح الهی نامه اش چه گفته و چه نوشته است: «الهی تا به حال می گفتم [لاتأخذنی سنة ولا نوم] الآن می بینم مرا هم [«لاتأخذنی سنة ولا نوم»]31 آن آیه، وصف ویژه حق تعالی است و اطلاق آن، جز بر او اسائه ادب و جرأت به ساحت قدس اوست. و صاحب این اثر در جای دیگر گفت: «الهی وای برمن اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم»32. آری برادر، وضع چنین است و امید پارسیان و شکوه عارفان و پیشوای مؤمنان چه زیبا فرمود: ((ربَّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه)): چه بسا دانشمندی که نادانی اش او را کشته و تباه کرده و دانش همراه وی او را سود نبخشیده است.33
امّا کتاب حق تعالی، راهنماست و به معرفت شایسته رهگشا می باشد و ادب، چراغ وصول در سلوک است. التزام باید داشت تا نلغزید.
از خدا جـوئـیـم توفـیـق ادب بی ادب محروم ماند از لطف ربّ
بی ادب تنها نه خود را داشت به بـلکه آتـش در هـمه آفـاق زد
هرکه گستاخی کند اندر طریـق گردد انـدر وادی حیـرت غریق34
آری، عرفان بافی های من عندی و کوچه بازاری وارده از فلسفه ی یونان باستان و و تفکرات کوته نظرانه هندوستان، جز همان آشفتگی، پریشان گویی و حیرت و سرگردانی را نتیجه نمی دهد.
آیات قرآنی در رابطه با عرفان و لقای ربانّی
آیه ی مُرابطه و پیوند با خدا:
((يَأَيّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبرُِواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ الله لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون))35
ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبا باشید و همدیگر را به صبر و شکیب فرا خوانید و پیوند داشته باشید و مرزبانی کنید و از خدا بترسید تا رستگار شوید.
شیخ الاسلام طبرسی: ((و یدخل فیه الدفاع عن المسلمین و الذبّ عن الدین…)) و دفاع از مسلمانان و راندن و دور داشتن دشمن از دین و پاس داشت حریم آئین، داخل مضمون این آیه است.36
و علامّه طباطبائی مفهومی گسترده برای آن آیه قائل است و پانزده عنوان در تفسیر آن مطرح می کند و از آن جمله است: حفظ حدود و ثغور بلاد اسلامی از تعرض نظامی کفر و نیز نگاهبانی از فرهنگ عقیدتی و میراث فکر اسلامی است.37
آیات لقاء
ماده لقاء و مشتقات آن، چه مجرد و چه مزید پیش از یکصد و پنجاه بار در قرآن مجید آمده است. برخی از آن شمار، احیاناً به الله، ربّ وضمیر راجع به او ـ تعالی ـ اضافه شده و مواردی از نوع دیگر که با مراجعه به آن ها، معلوم می شود مانند لقاء الغیّ و38 برخی کاملاً در معنای لغوی به کار رفته است. و از آن جا که تفسیر و بررسی آن آیات بخصوص با تحلیل نظرات مفسّران شیعه و سنّی در یک مقاله نمی گنجد، به بحثی گزینشی می پردازیم و جمع بندی می کنیم.
معنا و مفهوم لقاء
اصل معنای ملاقات و لقاء در فارسی به معنای دیدار است. و ابوالفتوح رازی می نویسد: اصل ملاقات در لغت مقابله بوَد بروجه مقاربه (نزدیکی) تا به حّد ملاصقه (به هم چسبیدن) و حقیقت آن، در دو جسم برود…39
الف ـ آیات لقاء در سوره ی بقره
در تفسیر آیه های سوره ی بقره که در آنها به نوعی از لقاء سخن به میان آمده است، گاهی ظنّ و گاهی علم و یقین و سومین بار تکذیب لقاء و چهارمین بار امید لقاء پروردگار مطرح است و مفسّران، نظرات متفاوتی ابراز داشته اند.
عیّاشی به روایت از علیعلیه السلام گمان به لقای ربّ را به علم و یقین معنا کرده40 و طبرسی در تفسیر آیه:
((إِنى ظَنَنتُ أَنىّ مُلَاقٍ حِسَابِيَه))41
آن را به یقین حمل نموده42 و علّامه طباطبایی ظنّ به لقاء را با رجا و امید، هم مضمون دانسته.43 و حقّی سرانجام گفته: (مراد از لقاء رب لحظه ی مرگ انسان است)44.
و آلوسی بغدادی گفته: (مراد از ملاقات ربّ سبحانه یا دیدار ثواب و پاداش او است و یا رؤیت و دیدن اوست در نظر کسی که رؤیت خدا را جایز و ممکن می داند.)45
و فخررازی چند وجه گفته: ملاقات پروردگار، کنایه از مرگ است و از باب ذکر سبب و اراده ی مسبب می باشد. یا مراد دیدار پاداش پروردگار می باشد و بعضی اهل سنت (اشعری ها) با این آیه ((ملاقوا ربهّم))46، بر جواز و امکان رؤیت خدا تعالی استدلال کرده اند ولی معتزله گفته اند: لقاء و دیدار، مفید رؤیت و معاینه نیست47 و ابوالفتوح رازی گفته: ملاقات به معنای رؤیت نیست و در آیه ی مزبور چیزی حذف شده و در اصل ملاقوا ثواب ربهّم است….48
ب) آیات لقاء، در سوره ی انعام
در این آیه ها، تکذیب لقاء خدا و انذار و هشدار به لقای روز قیامت و ایمان به لقای پروردگار، مطرح است.
طبرسی گوید: (مراد از تکذیب لقای خدا، تکذیب پاداش و کیفر الهی است به شیوه ی مجاز گویی و آیه ی هفتاد و هفت سوره ی توبه را شاهد آورده است).49
و علّامه طباطبائی آیه ی سی ام انعام را دنباله ی مضمون آیه ی پیشین دانسته و گفته: (مراد انکار معاد و رستاخیز می باشد.)50
ج) آیات لقاء در سوره ی اعراف
در آیه ی یکصد و چهل و هفتم این سوره سخن از سه نکته ی: تکذیب نشانه های خدا، و دروغ پنداشتن لقای آخرت و پوچی عملکردهاست و مفسّران در صدد بیان ارتباط میان آن سه نکته برآمده اند.
علاّمه طباطبائی در این مورد با طرح امکان و یا طرح عدم امکان رؤیت خداوند آیه صد وچهل و سوّم بحث هایی جالبی را پیش کشیده و موضوع لقای خداوند و مصداقیّت آن را، بیان داشته است و ما باختصار به آن می پردازیم:
1- رؤیت در فهم متعارف و عامّ، چیزی است که با عضو باصره تحقّق می یابد و آن با فراهم شدن صورت مماثل و همانندی از شیء دیده شده در جهاز عضو باصره شکل می گیرد.
2- و از سویی قرآن به ما می آموزد که خدا به هیچ وجه من الوجوه، مثل، مانند و شبیه ندارد و او جسم و جسمانی نیست و زمان و مکان در مورد او متصّور نمی باشد و هیچ چیز او را احاطه نمی کند ((لیس كمثله شی))51.
3- و بدیهی است چنین حقیقتی با رؤیت و نگاه حسّی، دیده نمی شود. نه در دنیا و نه در آخرت.
4- و آنجا که موسی گفت: ربّ ارنی انظر الیک… او رؤیت حسّی و بصری را به هیچ وجه اراده نکرد که شأن یک پیامبر اولوالعزم چنین تقاضایی را ایجاب نمی کند و او می دانست خداوند سبحانه از عوارض جسمانی و ویژگی های مادّی: حرکت، زمان، مکان، سمت و سو، منزّه و مبرّا است.
5- و از سویی دیگر در بعضی آیه ها رؤیت مطرح است مانند آیات یازدهم سوره ی نجم و بیست و سوم قیامت:
((ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی))52
و
((وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ إِلىَ رَبهَِّا نَاظِرَة))
و در برابر آنها، در آیاتی، ناممکن بودن رؤیت به طور کلّی، عنوان می شود.
((لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَار))53
6- شکّی نیست که قرآن حکیم در مقام اثبات نوعی علم و آگاهی بدیهی برای انسان است. آیا مراد از رؤیت، آن نوع علم و آگاهی است؟ و ارتباط آن علم و دانش بدیهی با رؤیت چیست؟ مثلاً در دانش ریاضی حس بالبداهة می دانیم که دو، دو تا می شود چهار و یک نصف دو است و با این شهر مکّه را ندیده ایم، می دانیم که وجود دارد و امثال آنها دیگر تصدیقات عقلانی و معانی تخیلی و در یک کلام، علم حصولی و در مورد هیچکدام رؤیت و دیدن به کار نمی رود مگر رأی به معنای نظر و داوری، نه مشاهده ی عینی و حسّی.
7- و از سوی دیگر واژه ی رؤیت و دیدن در مواردی مخصوص ـ هم ـ کار کرد دارد مانند این که می گوئیم: می بینم که هستم. می بینم که چنین و چنان می کنم، می بینم که فلان کار را خوش دارم یا خوش ندارم و خود را می بینیم که امیدوارم و ـ نیزـ اراده ی باطنی خود را که از مقوله ی فکر هم نیست مشاهده می نمائیم و در ذات خود محبّت و کراهت و تمنّا را می بینیم بدون حاجب و مانع، یعنی به علم حضوری. و در این نوع علم و آگاهی که رؤیت به کار می بریم و امری رائج و عادی است انسان، خود معلوم را با واقعیت خارجی اش در می یابد و او خویشتن و نیروهای درونی و اوصاف و احوال باطنی اش را که هرگز جهت، مکان و زمان و دیگر اوضاع جسمانی، در آنها متصور نیست می بیند.
8- و در آنجا که خدای متعال رؤیت ذوالجلالی را مطرح می کند خصوصّیاتی را یاد می کند که به چنین علم وآگاهی که گفتیم، اشارت می فرماید:
((سَنرُِيهِمْ ءَايَاتِنَا فىِ الافَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ يَتَبَينََ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ أوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلىَ كلُ شىَْءٍ شهَِيد))54
به زودی نشانه های خود را در کران تا کران جهان و در جان های خودشان به آنان نشان می دهیم تا برایشان روشن شود که او حق است. آیا همین، بس نیست که پروردگار تو بر هر چیز شاهد و حاضر می باشد. و در آیه ی پس از آن فرمود:
((أَلَا إِنهَُّمْ فىِ مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكلُِّ شىَْءٍ محُِّيطُ))55
آگاه باشید، آنان، از دیدار پروردگار شان در شک اند آگاه باشید او بر همه چیز، احاطه دارد. و همین طور است:
((مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی))
دل آنچه را دید، دروغ و خطا ندید.56 خدا که رؤیت را به دل نسبت داد بدون تردید مراد از آن، جان آدمی است نه آن عضو گوشتی صنوبری شکل آویخته در سمت چپ درون سینه.
پس شهود و حضور خداوندی و یا احاطه ی قیومی او از نوع احاطه و مشاهده ی جسمانی نیست که آن شهود و حضور و احاطه به سمتی دون سمتی و مکانی دون مکانی و به چیزی دون چیزی، اختصاص داشته باشد بلکه او شهید و شاهد بر همه و محیط بر کلّ می باشد و اگر او چیزی را دریافت، ظاهر، باطن، وجدان و ذات او را دریافته است و اگر لقایی باشد باهمان وصف و نشان است نه ملاقات و رویارویی جسمانی با تعیین سمت، جهت، زمان و مکان.
و نظیر آیه های پیشین است:
((كلاََّ بَلْ رَانَ عَلىَ قُلُوبهِِم مَّا كاَنواْ يَكْسِبُونَ كلاََّ إِنهَُّمْ عَن رَّبهِِّمْ يَوْمَئذٍ لمََحجُوبُون))57
نه، هرگز چنان نیست بلکه آنچه کسب می کرده اند بر دلهایشان زنگار بسته. نه چنان است، آنان در آن روز از پروردگارشان در پوشش و حجابند. [بنابراین، انسان به کمال رسیده خدا را به جان بیند نه با چشمان و مردمک دیدگان.] (و دل آلوده به زنگار گناه که توبه نکرده و صاف نشده درعین لقاء محجوب و محروم است.)
9- خداوند متعال در آیه های نوعی رؤیت را مطرح فرموده که با آن عضو با صره نیست؛
((كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترََوُنَّ الجَْحِيمَ ثُمَّ لَترََوُنهََا عَينَ الْيَقِينِ))58
نه چنین است، هرگاه با دانش یقینی بدانید هر آینه دوزخ را ببینید، سپس آن را با دیده ی یقین بینید.
((وَ كَذَالِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ))59
و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین باشد.
و پیشتر گفتیم: ملکوت عبارت است از باطن اشیاء و نه ظاهر محسوس آنها : (المیزان ج7 ص 176ـ 179 (ج 8 ص252).
با این توضیحات معلوم می شود که خدای تعالی در کلام خود نوعی از رؤیت و مشاهده را اثبات می کند که ماورای رؤیت بصری است و آن نوعی شعور و فهمی است ماورای ادراک حسی و نیز ماورای چیزی است که انسان از طریق فکر و بکارگیری دلیل و برهان آن را می یابد و هیچ حاجب و مانعی در میان نباشد جز اشتغال به خود و گناهانی که کسب کرده که او را به غفلت می کشاند. و به هر حال، غفلت از چیزی است که هست و مشهود می باشد. نه آن که از اصل دین، نبوده باشد. و در کلام خدا تعالی چیزی وجود ندارد مشعر به زوال کلّی. البتّة از این غفلت به جهل تعبیر شده و آن، زوال علم به علم است و این نکته ای است که کلام خدای متعال آن را اثبات می کند و عقل و براهین درخشنده آن را تأیید می نماید و احادیث امامان واهل بیتعلیه السلام برآن دلالت دارند.
10- پوشیده نماند آن نوع علم که رؤیت و لقاء نامیده می شود برای بندگان صالح و شایسته ی خدا در روز قیامت و در روز پس از مرگ، تمام می شود چنان که از ظاهر آیه ی سوره قیامت بر می آید و انسان در آن روز و آنجا به چنان شرفی نایل می گردد امّا دراین دنیا که او مشغول به خویشتن است و سرگرم برآوردن حوائج خویش است، سالک راه لقاء می باشد؛
((يَأَيُّهَا الْانسانُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ))60
ای انسان! تو به سوی پروردگارت با تلاشی سخت، رهسپاری پس ملاقات کننده ی اویی. و در همین معناست آیه هایی که واژه های مرجع، مصیر منتهی، انقلاب، رجوع و بازگشت در آن ها آمده است و این همان علم بدیهی و حضوری است که قرآن در مقام اثبات آن است و آن را رؤیت و لقاء و ملاقات نامیده، حالا مهم نیست آن نامگذاری حقیقت باشد یا مجاز. در صورت اول قرینه تعیینی و در صورت دوم قرینه ی صارفه خواهد بود و در میان کتب آسمانی، قرآن نخست کتابی است که از روی این نکته پرده برداشته است که پیش از او، علم حضوری، منحصر بود به علم و آگاهی هر کس به ذات خود.61
د ـ آیه هایی از سوره ی یونس
در سوره ی یونس نیز چند آیه مربوط به لقاء خداوندی وجود دارد، که ویژگی آن آیات این است که در آن ها امید لقاء و یا تکذیب آن مطرح است.
((إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنواْ بهَِ …))62
آنان که امید به دیدار ما ندارند و به زندگانی دنیا، دلخوش کرده و به آن خاطرجمعند و کسانی که از آیه های ما غفلت دارند جایگاهشان، به کیفر عملکردشان، آتش است.
((فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فىِ طُغْيَانهِِمْ يَعْمَهُونَ))63
پس کسانی را که امید به دیدار ما ندارند، در طغیان و سرگردانیشان وا می نهیم.
((قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائتِ بِقُرْءَانٍ غَيرِْ هَاذَا أَوْ بَدِّلْهُ …))64
و آنان که امید به لقای ما را ندارند، گفتند: قرآنی جز این را بیاور و یا آن را دگرگون کن بگو مرا نرسد که آن را از نزد خود تغییر دهم …
((قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاءِ اللهِ وَ مَا كاَنواْ مُهْتَدِينَ))65
کسانی که دیدار خدا را تکذیب و دروغ شمردند، قطعاً زیان کرده و هدایت یافته، نبوده اند.
مفسران درباره امید و نومیدی به لقای خدا و یا تکذیب آن، نظرهایی دارند از نظر طبرسی، ملاقات پاداش و کیفری که جز در دست قدرت خداوند نیست، همانند ملاقات و دیدار خداست چنان که خدا سبحانه آمدن فرشتگان را آمدن خود، قرار داده است.66
((هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ الله فىِ ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ…))67
آیا کافران جز این را انتظار می کشند که ببینند خدا و فرشتگان در سایه هایی از ابر، می آیند.
علامه طباطبائی: خداوند متعال کافران را اولاً بر نومیدی لقای خود وصف فرمود و آن عبارت است از رجوع به خدا با بعث و برانگیختگی در روز حشر و ما درباره ی لقاء و ملاقات پروردگار در قرآن، بارها سخن گفته ایم.68
و خلاصه آن چه در تفسیر آیات سوره ی یونس گفته اند این است: منکران قیامت پاداش و جزاء، با آن انکار، می پندارند که مجازات و حساب و کتاب، ساقط است و همه ی وعد، وعید، امر و نهی، هیچ و پوچ می شوند و با پوچی آن ها وحی و نبّوت از میان می رود و فقط انسان می ماند و حیات دنیوی او، اطمینان خاطر به آن69 و او هر چه خواست در آن جا انجام می دهد در صورتی که انسان و هر موجود زنده بر حسب فطرت به بقای خود و سعادتش اهتمام دارد و اگر بشر به زندگانی دائمی در بعد وسیع آن اعم از دنیوی و اخروی ایمان داشته باشد گسترده تر عمل می کند و بر عکس اگر جز به این حیات دنیوی، اذعان و ایمان نداشته باشد اهتمامی جز به این زندگانی گذران دنیوی و حیات ملموس مادی خشنود نمی شود و نومیدی از لقاء دیدار خدا در قیامت، همین را نتیجه می دهد و سبب می شود.
خداوند متعال، اول کافران را به نداشتن امید لقاء که عبارت است از رجوع به او با بعث در روز قیامت، موصوف فرمود و وصف دوم که خشنودی به حیات دنیوی و خاطر جمعی به آن باشد لازمه ی وصف نخست است که نسیان آخرت و یا مطرح کردن فقط دنیا، جدا از غفلت آیه های الهی نمی باشد.70
البته بررسی همه آیات لقاء و تفسیر آن ها، مقاله را از حدّ مطلوب و اختصار خارج می کند.
در پایان به بخشی از ویژگی ها می پردازیم.
1- در برخی آیه ها، لقاء و ملاقات به لفظ جلاله ی الله و ربّ و یا ضمیر راجع او تعالی اضافه شده است.
2- و در آیاتی به آخرت و روز جزا و امثال آن.
3- و در جایی، ملاقات سرور و شادمانی که یک معانی کاملاً عرفی است، مطرح است.
4- و دیگر بار، لقاء و دیدار غّی و ضلال، عنوان شده است.
5- و گاهی، لقاء به معنای مرگ وپایان خط حیات و زندگانی دنیوی، است.
6- و در آیه هایی، سخن از تکذیب و دروغ پنداری ملاقات، و بی ایمانی نسبت به آن به میان آمده است.
7- و در جایی برعکس، حصول یقین و ایمان و باور به لقاء ربّ، مطرح است.
8- و در آیه هایی، رجاء و امید به لقاء و یا از دست دادن امید به ملاقات پروردگار مورد توجه است.
و ما به عنوان جمع بندی می گوییم:
بلی، انسان باید ملتفت باشد که لقای حضرت اوَجلّ جلاله ـ مثل لقای ممکنات نیست حتی رؤیت قلبی هم از کیفیّت خیالی، وهمی و عقلی، باید مبّرا باشد. در صحیفه ی علویه آمده ((…و یمثّل فی القلوب بغیر مثال تحّده الاوهام او تدركه الاحلام)).
مجله ی نورالصادق شماره ی 19 و 20
پی نوشت ها:
1- ر.ک: سیروصیروت در قرآن. نگارنده، قم مجلّه بیّنات ش 46.
2- یوسف: 106؛ و بیشترین آنان، به خدا ایمان ندارند و هم چنان مشرکند.
3-اعراف: 188؛ من اگر در آگاهی از غیب مستقل می بودم و همه غیب ها را می دانستم، خیر فراوان به جا می آوردم و سوء و بدی به من نمی رسید.
4- نساء: 126؛ و هر آنچه در آسمانها و در زمین است از آنِ خداست و او بر همه چیز محیط بوده است و او به هر چه می کنید، دانا است. (نساء/ 108)
5- جامع السعادت ج 1 ص 100 نجف اشرف 1375 ق و ترجمه آن، دکتر مجتبوی از 150 تهران، کنگره نراقیین.
6- نهج البلاغه: سید رضی: سخنان امام علی7 خ 16، بخش پایانی خطبه
7- مانند انحراف مسیحیان خدا پرست و گرایش به تثلیث در توجیه آفرینش عیسی بن مریمعلیه السلام و گرفتاری به پندار غلط و تصور پسر خدا بودن و جمله 1 شدن صدوهشتاد درجه از توحید وپرداختن به فلسفه بافی های بیحاصل و نظیر آن، گرفتاری برخی مسلمانان به اندیشه های منحرفانه اشعری گری که درباره خدا به تجسیم و تشبیه کشیده شده اند و چندین نمونه دیگر.
8- فصلّت:40؛ البته آنان که در آیه های ماالحاد می ورزند (و منحرف می شوند) بر ما پوشیده نمی مانند.
9- اعراف: 180؛ و برای خداست نام های زیبا و نیکو پس او را با آن نام ها بخوانید و رها کنید آنان را که در نام های او الحاد می ورزند.
10- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان ج 8 ص 375 چاپ نخست، تهران 1379 ق.
11- ابو علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان ج 4 ص 513 افست وشدید 1339 ش و ر.ک: همان ج9 ص 15 و مقاله تحلیلی از مباحث کلامی، اخلاقی صحیفه سجادیه، صحبة مشکوة ش 90 بهار 1385 ش.
12- نهج البلاغه خطبه ی یکم.
13- . ر.ک: نهج البلاغه حکمت 31 و فرازی از خطبه 91 و اصول کافی کتاب التوحید در شأن نزول سوره قل هو الله….
14- ر.ک: نهج البلاغه حکمت 31 و فرازی از خطبه 91 و اصول کافی کتاب التوحید در شأن نزول سوره قل هو الله….
15- صحیفه سجادیه ترجمه جواد فاضل با خط طاهر خوشنویس. چاپ پیروز، دعای پنجم ص 85 و دعای 44 ص 370.
16- احیاء علوم الدین تصنیف ابوحامد غزالی، ج 3، ص 123 – 125. آفت هشتم، لعن دارالندوة بیروت.
17- الغدیر: عبدالحسین احمد امینی، ج 11، ص 160 چاپ پنجم، دارالکتاب العربی بیروت 1403 ق.
18- فتوحات مکیّه، ابن العربی 3/295، دارصادر، بیروت و آقای آملی از او گرفته و در مقاله ای برای یک مجلّه قرآنی، طامّاتی بافته است. ر.ک: بیّنات غالب سخنان ابن عربی ناشی از وحدت موجود و تفکرات شخصی اوست و بیشتر غیر مستند می باشد مانند بحث متن.
19- زمر: 65
20- حشر: 24
21- سجده:11
22- نحل:28 ؛ الَّذِينَ تَتَوَفَّئهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءِ بَلىَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُون
23- نحل:32؛ الَّذِينَ تَتَوَفَّئهُمُ الْمَلَئكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُون
24- ر. ک: الغدیر ج 5 و 6 ص 90 تحقیق در هرکه الغدیر للدراسات السلامیه، قم.
25- زمر:42
26- ر.ک: ابوهریره بقلم امام سید عبدالحسین شرف الدین موسوی که بسیاری از این نوع احادیث را بررسی و نادرستی آن ها را اثبات فرموده است. ترجمه فارسی آن در دست است. و نیز ر. ک: به بازرگان حدیث ترجمه ی کتاب شیخ المضیری، ابوهریره و اضواء علی السنته المحمدیه از ابوریّه دانشمند مصری و دیگر کتب.
27- انبیاء: 23
28- مسلم بن حجاج نیشابوری، الصحیح ج 2 ص 594 دار لحیاء التراث العربی، بیروت.
29- بقره:255
30- الغدیر ج 6 (5) ص 91 و ر. ک: نهج البلاغه ص41 ، خلقت فرشتگان و بیان اوصاف آنان.
31- حسن زاده ی آملی، الهی نامه ص 66 انتشارات رجاء سال 1364. ش البته: این جمله در چاپ های بعد، تغییر داده شده و بدین صورت در آمده:
الآن می بینیم مظهرش را هم («لاتأخذه سنة ولا نوم») و اگر اشکالی وجود نداشته اولاً: چرا تغییر و تبدیل؟ و حتماً مریدان چشم وگوش بسته [صمّ بکم عمی فهم لا یعقلون] برای آن ـ هم ـ توجیهی دارند خدایا مارا به خودمان وامگذار. ثانیاً: مگر مظهریّت اختصاص به او دارد و دیگران مظهر و جلوه گاه نمی توانند باشند؟
32- همان کتاب ص 5، شماره کلمه ی 9، چاپ سال 1381. البته از این نوع شطحیات در آن کتابچه بسیار است مثلاً: در کار زار عقل و عشق (هوی) عقل گوید: الحذرالحذر، عشق می گوید العجل العجل آن گوید دور باش و این گوید زود باش و نویسنده ی دیگری از همان تبار، در کتاب داستان گونه اش به صراحت می نویسد:
صدور این گونه کلمات از روی عقیده ی راسخه نیست و منشاء آن تبدل حالاتی است که از اختیار سالک، خارج است و بدین واسطه، موجب قدح و طعن نمی شود. تهران، روح مجرد ص 468 چاپ نهم سال 1427 ق.
33- نهج البلاغه حکمت 107 و 104، صبحی صالح و فیض الاسلام.
34- کلیات مثنوی ج 1 ص 3و4، اسلامیه تهران.
35- آل عمران:200
36- مجمع البیان 2 /562
37- المیزان4 /97 – 149
38- مریم :59…. یلقون غَيًّاً
39- تفسیر ابوالفتوح 1/ 107
40- تفسیر عیاشی1/44. اسلامیه. تهران
41- حاقه : 20؛ من يقين داشتم كه حساب خود را خواهم ديد.
42-مجمع البیان 1/100.
او می نویسد: ولقاء ربطی به رؤیت ندارد….
43- کهف : 110؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكمُْ يُوحَى إِلىََّ أَنَّمَا إِلَاهُكُمْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا
المیزان 1 /154
44- روح البیان 1/125
45- روح المعانی 1/249
46- هود : 29؛ آنان با پروردگار خويش ديدار خواهند كرد
47- تفسیر کبیر 3 /50
48- روض الجنان و روح الجنان/107
49- مجمع البیان3 و 4 /50
50- المیزان 7/55
51- شوری : 11؛ هيچ چيز همانند او نيست
52- نجم : 11
53- انعام : 103
54- فصلت : 53
55- همان : 54
56- و به زعم ما معنای این آیه با آیات بعدی آن معنایی روشن دارد و لازم نیست چندان به زحمت افتیم: دل محمد6 در معراج آنچه را که دید، دروغ و اشتباه ندید، آیا با او بر سر آنچه دید جدال می کنید؟ دیده ی او نه خطا دید و نه اشتباه کرد. همانا از نشانه های بزرگ پروردگارش، چیزها دید . ر. ک: سیری در قاب قوسین، کیهان اندیشه، ش 19.
57- مطفقّین : 14 و 15
58- تکاثر : 5-7
59- انعام : 75
60- انشقاق : 6
61- ر. ک: المیزان 7 /176 -179 و 8 / 248 – 253 . در متن عبارت عربی المیزان چنین است: و الذی ینجلی من کلامه تعالی انّ هذا العلم المسّمی بالرؤیة و اللقاء یتمّ للصالحین من عبادالله یوم القیمه کما یدل علیه قوله تعالی: وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌإِلىَ رَبهَِّا نَاظِرَةٌ فهناک موطن التشرف بهذا التشریف و امّا فی هذه الدنیاء و الانسان مشتغل ببدنه و منغمرفی غمرات حوائجه الطبیعّیة و هو سالک بطریق اللقاء و العلم الضروری بآیات ربّه و کادج الی ربّه کدحاً لیلاقیه فهو لبه فی طریق هذا العلم لن یتم له حتی یلاقی ربّه .
62- یونس : 7 و 8
63- همان : 11
64- همان : 15
65- همان : 45
66- مجمع البیان مجلّد 3 ص 93
67- بقره : 210
68- ر. ک: المیزان 8 /248 – 281 سوره ی اعراف بحث رؤیت .
69- همان مضمون «رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها»: به حیات دنیوی رضا داده و به آن خاطرجمع شوند.
70- ر. ک: المیزان 10 /11- 19 .