
خواندن کتب صوفیه
اشـاره:
حجت الاسلام سيّد محمّد باقر موسوى فرزند آقا محمّد نقى در سال 1175 به دنيا آمد. مقدّمات علوم را نزد پدر و ديگر فضلاى محل آموخت، سپس جهت تكميل معلومات به عتبات مقدّسه مهاجرت نمود و مدّت يك سال در كربلا به درس وحيد بهبهانى حاضر شد و در محضر اساتيدى چون: حاج سيّد محسن اعرجى، آقا سيّد محمّد مجاهد و آقا سيّدعلى صاحب رياض تلمذ نمود. آن گاه به ايران برگشته و در قم و كاشان از محضر علماى بزرگى چون: ميرزاى قمى و محقّق نراقى كسب فيض نمود و پس از وصول به مقامات عاليه، به جهت سكونت به اصفهان آمد. تأليف كتابهاى ارزشمند، اجراى حدود الهى، بنياد مسجدسيّد و بازار مقابل آن از خدمات ارزنده ايشان است. سرانجام در سنّ 85 سالگى، دوّم ربيع الثانى 1260، وفات يافت و در مقبره مسجدسيّد اصفهان مدفون گرديد(1).
* * * *
بسم الله الرحمن الرحيم
سؤال: خواندن كتب صوفيّه(2)(2) از قبيل مثنوى و غيره چه صورت دارد، حرام است يا نه؟
جواب: خواندن اين كتب در حقّ كسى كه خواهد مطلع شود بر صحّت و سقم آن و ايمن باشد از ضلالت، عيب ندارد ولكن اعتماد به آن كتب در مسائل فروع بیمعنى است و همچنين در مسائل اصول، مجملاً اعتماد به آن كتب در تحصيل مكلّف به قطعاً جايز نيست(3).
بر برادران دينى و اخلاء ايمانى از علماء و سادات و اكابر و رعايا از اهل قصبه نائين و غيرهم ـ أعانهم اللَّه تعالى لما يحبّه و يرضاه ـ مخفى و مستور نماند كه روايت شده در حديث صحيحى از احمد بن محمّد بن أبي نصير ـ كه از اعاظم علماء محدّثين شيعه است ـ كه فرموده اند:
قال رجل من أصحابنا للصادقعلیه السلام: قد ظهر في هذا الزمان قوم يقال لهم الصوفية، فما تقول فيهم؟ فقال: انّهم أعدائنا فمن مال إليهم فهومنهم و يحشر معهم.
و سيكون أقوام يدعون حبّنا و يميلون إليهم و يتشبّهون بهم و يلقّبون أنفسهم بلقبهم و يأوّلون أقوالهم ألا فمن مال إليهم فليس منّا و إنّا منه براء.
و من أنكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدى رسول اللَّهصلی الله علیه و آله و سلم(4) .
حاصل معنى اين كلامِ مزيل عيش و سرور از مذاق قاطبه مريدين اين اهل فجور، آن است كه: كسى از شيعيان ائمّه أنام ـ عليهم آلاف التحيّة والثناء والسلام ـ عرض كرد خدمت كاشف حقايق و دقايق امام جعفر صادق عليهالسلام كه: ظاهر شده اند در اين زمان طايفهاى و مىگويند اين طائفه صوفى مىباشند، چه مى فرمايند درباره اين طائفه؟
جناب حضرت در جواب فرمودند: اين طائفه دشمن ما مىباشند، پس هركس مايل بشود به اين طائفه، آن كس از جمله ايشان مىباشد كه دشمن ما خواهد بود و در روز قيامت محشور با اين طائفه خواهد بود.
نزديك است قومى خواهند آمد كه ادّعا مىنمايند كه از شيعيان و دوستداران ما خواهند بود، ميل خواهند نمود به اين طائفه و خودشان را شبيه اين طائفه خواهند نمود و خود را ملقّب به لقب ايشان خواهند نمود و در مقام تصحيح و تأويل اقوال آنها خواهند برآمد.
پس بيدار شويد هر كه ميل به اين طائفه كند، از شيعيان ما محسوب نخواهد بود و همه ما از چنين اشخاص برىء و بيزار مىباشيم.
و همچنين نقل شده به سند صحيح از اين بزرگوار كه احمد بن محمّد بن أبي نصر بوده باشد و محمّد بن اسماعيل بن بزيع ـ كه هر دو از اكابر و اعاظم محدّثين شيعه مىباشند ـ كه اين دو بزرگوار روايت نمودهاند از مبيّن الاسرار و الخفاء جناب حضرت امام رضا عليهالسلام كه آن حضرت فرمودند: «من ذكر عنده الصوفية و لم ينكرهم بلسانه و قلبه فليس منّا، و من أنكرهم فكأنّما جاهد الكفار بين يدى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم»(5).
حاصل معنى اين كلام صادر از مكمن اسرار ربّانى و منبع فيوضات سبحانى، آن است كه: هرگاه طائفه خاسره صوفيه مذكور شود نزد كسى و آن كس به زبان يا به قلب انكار آنها نكند، از شيعيان ما نخواهد بود، و اگر انكار اين طائفه كند مثل اين است كه جهاد كرده باشد با كفّار در ركاب سعادت مآب جناب رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم.
«و أيضاً محمّد بن الحسين بن أبيالخطاب ـ كه از معتمدين محدّثين شيعه است و به خدمت جناب مفخّر الأعالى و الأدانى جناب حضرت امام محمّد تقى و امام علـى النـقى و امام حسن عسكرىعلیه السلام مشرّف شده ـ اين بزرگوار روايت نموده كه: در خدمت جناب امام علىّ النقى علیه السلام مشرّف بودم در مدينه متبرّكه در مسجد جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه جماعتى از صوفيه داخل در آن مسجد شدند و نشستند در گوشه مسجد به طريق استداره و مشغول به ذكر شدند.
جناب حضرت امام علىّ النقى عليهالسلام خطاب فرمودند به اصحاب خود كه:
لا تلتفتوا إلى هؤلاء الخدّاعين فانّهم خلفاء الشياطين و مخرّبوا قواعد الدّين. إلى أن قال عليهالسلام: أورادهم الترقص والتصدية و أذكارهم الترنّم و التغنية فلا يتبعهم إلاّ السفهاء و لايعتقدهم إلاّ الحمقاء.
فمن ذهب إلى زيارة أحد منهم حيّاً أو ميّتاً فكأنّما ذهب إلى زيارة الشيطان و عبادة الاوثان و من أعان أحداً منهم فكأنّما أعان يزيد و معاوية و أباسفيان.
فقال رجل من أصحابه: و إن كان معترفاً بحقوقكم؟
قال: فنظر إليه شبه المغضب و قال عليهالسلام: دَعا عنك مَن اعترف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا.
أما تدرى انّهم أخسّ الطوائف، والصوفية كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا، و إن هم إلا نصارى و مجوس هذه الامّة، أولئك الذين يجهدون في إطفاء نور اللَّه واللَّه متمّ نوره ولو كره الكافرون.(6)
حاصل معنى اين كلمات حق انجام صادر از مفخّر قاطبه أنام: آن است كه اشاره فرمودند حضرت امام على نقى عليهالسلام به جماعت از صوفيه كه نشسته بودند به طريق استداره و مشغول به ذكر شده بودند و فرمودند به اصحاب كرام خود كه به خدمت ايشان مشرّف بودند كه: التفات نكنيد به سوى اين جماعت كه شغل و عادتشان اين است كه بندگان خدا را فريب مىدهند.
يعنى اعتنا به اين طائفه نكنيد به سبب اين كه اين طائفه جانشين شيطان و خراب كننده دين خداوند رحمن مىباشند.
وِرْد آنها رقاصى و دست بر هم زدن است و ذكر آنها خوانندگى و غنا كردن است.
و متابعت اين طائفه نمىكند مگر سفيه و بىعقل و اعتقاد به آنها ندارند مگر كسانى كه احمقند.
پس هرگاه كسى به قصد فاتحه خواندن نزد قبور اموات آنها حاضر شود يا برود به ديدن احياى آنها، مثل اين است كه به زيارت شيطان و به قصد بتپرستيدن رفته باشد.
و كسى كه اعانت كند يك نفر از اين طائفه را ـ نعوذباللَّه سبحانه ـ مثل اين است كه اعانت يزيد و اعانتمعاويه و اعانت أبى سفيان كرده باشد.
بعد از آن كه اصحاب آن حضرت اين كلام حقيقت انتظام را از آن سيّد عالى مقام استماع نمودند، بعضى از آنها عرض كردند كه: مذمّت اين طائفه به اين حدّ است اگر چه اعتقاد به امامت ائمّه اثنیعشرعلیه السلام داشته باشند؟
حضرت متغيّر شدند، پس نظر كردند به سوى او مثل كسى كه نظر كند به كسى در حالت غضب و فرمودند اين كلام را: ترك كن كسى كه از شيعيان ما است اختيار مىكند طريقه را كه باعث اين شود كه عاقّ ما گردد.
آيا نمىدانى كه طائفه صوفيه پستترين طوائف است؟! جميع فرق صوفيّه مخالفند با ما و طريقه آنها متغاير با طريقه ما است.
و طائفه صوفيّه نصارى و مجوس امّت جناب رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم مىباشند، اين گروهى هستند كه به جدّ و جهد سعى مىكنند در اين كه نور خداوند جليل را خاموش كنند، لكن اشتباه كرده اند، خلاّق عالم ـ جلّشأنه ـ نور خود را به درجه كمال خواهد رسانيد(7).
اى برادر عزير من! هرگاه كسى اعتقاد به امامت ائمّهعلیه السلام داشته باشد و مطّلع بود بر صدور چنين مذمّتى از آن انوار مسطوره الهيّه ـ جلّت عظمته ـ در حقّ آن فرقه خبيثه خاسره ضالّه مضلّه، و مع ذلك چگونه ممكن است قلوبى آغشته به محبّت آن انوار مطهرّه بوده باشد ـ بعد از اطّلاع بر اين مرحله ـ آن قلوب خالى باشد از بغض و عداوت اين طائفه هالكه؟!
و بعد از التفات به دلالت نصّ صحيح بر اين كه: ترك انكار اين فرقه خبيثه در حين ذكر آنها موجب خروج از شيعه بودن شود، چگونه راضى مىتوان شد بر مراودت و مجالست و مراودت با آنها!!!
و بعد از علم بر اين كه فضيلت انكار اين فرقه به منزله شهادت در ركاب سعادت مآب سرور أنبياء ـ عليه آلاف التحيّة و الثناء ـ خواهد بود، چگونه مىتوان خود را حرمان از اين شرافت كبرى نمود!!!
و بعد از معرفت اين كه امام عاشرعلیه السلام فرموده: اين اشخاص خلفاء شياطين مىباشند، چگونه راضى مىشود كه اعتقاد به امامت آن سرور ابرار داشته باشد، القاء نظر به آنها كند چه جایى كه اعتنا به اين طائفه نمايد!!!
و بعد از اطّلاع بر اين كه حق تعالی فرموده :كسى كه مشى نمايد به قصد زيارت احدى از ايشان ـ مرده ايشان بوده باشد يا زنده ايشان ـ مثل كسى است كه مشى نمايد به جهت زيارت شيطان و به قصد عبادت اوثان، چگونه مىتواند تعقّل تردّد نزد مقابر ايشان يا به خانههاى ايشان نمايد، چه جاى آن كه فعليّت هم رساند!!!
امّا حاجى حسن كه امروز در نائين مىباشد، آن چه از حال اين مرد مشخّص اين خادم شريعت مطهّره شده در اوقاتى كه در زوّاره بوده و در اين اوقات كه در نائين است ـ با ملاحظه احوال مريدين او ـ آن است كه اين مرد ضالّ و مضلّ بندگان خدا است.
تردّد در نزد او به طريق استرشاد يا به عنوان احترام مؤمى إليه، مخالف شريعت مطهّره و موجب مؤاخذه روز قيامت است، بر عامّه خلايق اجتناب از او لازم است(8).
مجلـه ی نورالصادق، شمـاره ی 10
پینوشتها:
1) ر.ك: بيان المفاخر، نوشته سيّد مصلح الدين مهدوى.
2) صوفى «كلمهاى است عربى و مشتقّ از لغت» صوف «يعنى پشم، و وجه تسميه زهّاد و مرتاضينِ قرون اوّل اسلام به» صوفى «آن است كه لباس پشمينه خشنى مىپوشيدهاند) تاريخ تصوّف در اسلام، دكتر قاسم غنى: 45؛ لسان العرب: 199/9 و 200؛ انساب سمعانى: 566/3).
ريشه تصوّف را بايد در ميان تمامى فرقهها، ملّتها، مذهبها جستجو كرد و اعتقاد داشت كه عواملى خارج از متن اديان تحريف نشده در پيدايش و تشكيل عقائد و افكار صوفيّه تأثير داشتهاند) از كوى صوفيان تا حضور عارفان: 29ـ20).
امّا اوّلين مخترع تصوّف و نخستين كسى كه در دوره اسلام به صوفى مشتهر گرديد، (ابوهاشم كوفى) عثمان بن شريك كوفى، معاصر با آخرين خلفاى بنىاميّه (است) نفحات الانس: 21؛ طبقات صوفيّه: چنان كه از امام صادقعلیه السلام نسبت به ابوهاشم كوفى سؤال كردند، حضرت در جواب فرمودند: انّه فاسد العقيدة جدّاً و هو الذي ابتدع مذهباً يقال له التصوف و جعله مفرّاً لعقيدته الخبيثة. (اثنا عشريّة: 22؛ حديقة الشيعة: 564).
3) رساله سؤال و جواب: صفحه 869 نسخه خطّى / خاتمة في المتفرقات.
4) حديقة الشيعة: 562؛ سفينة البحار: 57/2.
5) حديقة الشيعة: 562؛ الاثنى عشريه: 32.
6) حديقة الشيعة: 602؛ سفينة البحار: 58/2.
7) در اينجا پايان يافت ترجمه حديث شريف.
8) رساله سؤال و جواب: صفحه 862 نسخه خطّى / خاتمة في المتفرقات.