
تشبیک اصابع در مصافحه
سـ صوفیه در مصافحه با دو دست و بوسیدن دستها پس از مصافحه اهمیت بسیار میدهند، و در این راستا به این حدیث از «عیون اخبار الرضاعلیه السلام» اشاره میکنند: «عقد البیعة هو من أعلی الخنصر الی أعلی الإبهام و فسخها من أعلی الابهام الی أعلی الخنصر» و به روایت «سلیم بن قیس» از «سلمان فارسی» اشاره میکنند که در آن «سلمان» نقل میکند: «چون مردم با ابوبکر بیعت کردند، خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمدم در حالیکه آن حضــرت مشغول غسل دادن بود عرض کردم: ابوبکر بر منبر پیغمبرعلیه السلام قرار گرفته و مردم با او بیعت میکنند و راضی نیست که با یک دست بیعت کنند.» و غرض این است که بگوید در صدر اسلام، مصافحه با دو دست بوده است و همچنین به حدیث «تشبیک اصابع» در هنگام مصافحه به این لفظ «شبک أصابعه فی أصابعه» اشاره کرده و میگویند: چون مقصود از «تشبیک»، چنگ کردن همه انگشتان نیست و در هیچ تاریخ و خبری نرسیده است، پس نزدیکتر به اخبار همان مصافحهای فقری است؛ و در مورد بوسیدن دست هم به خبر «ابی خالد قماط» از حضرت باقرعلیه السلام استشهاد میکند که فرمود: «انّ المؤمنین اذا التقیا و تصافحا ادخل الله یده ایدیهما فصافح اشد هما حباً لصاحبه.» که ظاهراً مقصودشان این است که چون خدا دست خود را میان دو دست آنها میبرد، باید آن دست را که خدا با آن مصافحه کرده ببوسند.
جـ راجع به مصافحه: اما روایت عیون اخبار الرضاعلیه السلام و حدیث سلمان در مورد بیعت است و به مصافحه مؤمنین با یکدیگر ارتباط ندارد؛ و با روایات بسیاری که دلالت بر انجام مصافحه با یک دست دارند از جهت مورد، جدا هستند.
اما حدیث «تشبیک اصابع»: مراد از آن یا همان اخذ اصابع به اصابع است، و یا وارد کردن اصابع در اصابع میباشد و معیار دیگری از آن استفاده نمیشود. اما این که گفته است: درهیچ تاریخ و خبری نرسیده است که مقصود از تشبیک، چنگ زدن همه انگشتان مانند پنجه گرفتن باشد، جوابش این است که: معنای لغات را باید از کتب لغت و اهل لسان گرفت، و غیر از معنایی که ذکر شد، معنای دیگر در اینجا از اهل لغت نقل نشده است.
اما حدیث حضرت باقرعلیه السلام و جملهی «أدخل الله یده بین أیدیهما فصافح أشدهما حباً لصاحبه»: اگر مقصود استناد به آن برای استحباب مصافحه به دو دست باشد، به ملاحظه «ایدیهما»، جواب همان است که مجلسی(ره) فرمود و به فرمودهی استاد فن، شیخ رضی(ره) نیز استناد کرده است و در قرآن مجید در مثل این مورد از جمیع، تثنیه اراده شده است؛ و از این رو در «فاقطعوا أیدیهما» گفته نشده است هر دو دست سارق یا سارقه باید قطع شود.
اگر مقصود، استحباب بوسیدن دست پس از مصافحه است، از آن به هیچ یک از دلالات ثلاث استفاده نمیشود، ولی تادّباً با توجه به مثل این فضیلت، خوب است.
به هر حال، این مطالب جزئی، مطالب مورد ایراد به صوفیه نیست. ایرادات در فرقه سازی و بعضی عقاید فاسده و قطب و مرشد تراشی آنهاست و اشعار کفرآمیز و کلمات خلاف نصوص قرآن و سنت که از آنها صادر شده و به آن افتخار میکنند و شطحیّات مینامند، مشرکانه یا ملحدانه است؛ که البته ما به هر کس که خود را صوفی میداند آن را نسبت نمیدهیم؛ ولی مسالک آنها، مسالکی است که در اصل قابل تطبیق با شرع نیست و تفرقه و جدایی از راه اهلبیت علیه السلام و کتاب و سنت است. ایراد این است که چرا باید وقتی آن پیرمرد، فرزندش جانشین او شود و بعد از او هم فرزندش، و بعد از او عمویش؟ به صورتی که معلوم است میخواهند این دستگاه را رها نکنند و این خلق بیچاره را در اشتباه نگه دارند. این کارها به چه دلیل است و چه مجوّزی دارد؟
مصافحه فقری و این اصطلاحات یعنی چه؟ اسلام فقیر و غیر فقیر ندارد. «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله»(1)؛ همه نسبت به خدا فقیرند؛ همه مصافحه میکنند.
این و آن و مشرف شده و نشده ندارد. این برنامه تشرف و این اعمالی که مثل «کیوان قزوینی» ـ که عمرش را به قول اینها در فقر گذرانده بود و در فضل و اطلاعات آن، معاصرش را شاگرد خود محسوب نمینمود ـ آنها را نقل کرده همه را به باد رد و انتقاد گرفته، از کجا و چه منبعی اخذ میشود؟
مسأله روشنتر از این است که محتاج به بیان و تکرار بیان ایرادات و اضلال این مراشد و اقطاب باشد. با این همه کتابهایی که علما و محدثین و حاملان علوم و احادیث اهلبیت علیه السلام در ردّ این طایفه و فرق آنها و اثبات انحرافشان و حتی کفر بسیاری از سران آنها نوشتهاند، برای کسی جای سخن نمانده است.
این شخص که میگوید اخبار ذمّ، مربوط به صوفیه سنی است، به او باید گفت: بیشتر این افرادی که شما از آنها دم میزنید از اهلسنتاند. همین شجره نامه خندهدار و مضحکی که اخیراً یک فرد عامی برای شما نوشته و… بیشترشان از اهلسنت و مریدان حتی معاویه هستند. چرا باید انسان اینقدر چشم انصافش را بپوشاند و حقایق را انکار کند؟
مجلـه ی نورالصـادق، شمـاره ی 10
پینوشت:
1) سوره فاطر، آیه 15.